پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۴۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

کردند اسبی بود در آن میان سیاه بغایت نیکو که از بخارا فرستاده بودند، فرمود تا زین کردند و سوار شد، چون پارۀ راه براند سخن منجّم با یاد آمد، سخت برنجید بازگردید تا بلشکرگاه بازآید از قضا گرازی از میان نی بیرون دوید و با او مقابل افتاد چنانکه شکم اسب پاره کرد، وشمگیر از اسب درافتاد و از بینی و چشم و گوش او خون روان شد تا فرمان حقّ [درو] رسید، در محرّم سنۀ سبع و خمسین و ثلثمایه وفات کرد.


ذکر فرزندان او و احوال تسلط‍ قابوس در طبرستان


او را دو پسر بودند بزرگترین بهستون و [کهترین] قابوس، در این وقت بهستون در طبرستان بود و قابوس با پدر همراه، بزرگان با قابوس بیعت کردند و ابو الحسن محمّد بن ابراهیم سیمجور تقویت کرد، بهستون چون در طبرستان این خبر بشنید بگرگان آمد و با ابو الحسن محمّد بن ابراهیم سیمجور ملاقات کرد، دید که ابو الحسن در تقویت قابوس بیشتر میکوشد، دانست که این قصّه بجایی نخواهد رسید، اجازت ستاند و بطبرستان شد و کس برکن الدّوله فرستاد و بخلاف لشکر خراسان او را طاعت نمود و بری رفت تا شمس المعالی قابوس بن وشمگیر بمظاهرت و معاونت ابو الحسن محمّد بن ابراهیم در گرگان متمکّن شد و روز بروز قوّت زیاده میکرد و با مردم طبرستان کرم و مروّت و احسان و فتوّت میفرمود و هریکی را اقطاع و ادرار بیفزود و اصفهبد رستم بن شروین بن شهریار باوند خال او بود، با جملۀ اکابر و معارف طبرستان نزد قابوس آمد و کمر اطاعت ببستند و ملک طبرستان او را مسلّم شد و رکن الدّوله در بیست و پنجم محرّم سنه ستّ و ستّین و ثلثمایه وفات یافت.


احوال شمس المعالی با فرزندان رکن الدوله


پس از رکن الدّوله عضد الدّوله ابو شجاع فنا خسرو بفارس بود و مؤیّد الدّوله با او همراه که مادر ایشان هردو دختر حسن فیروزان بود پسر عمّ ماکان بن کاکی و فخر الدّوله در همدان بود تا میان ایشان خلاف ظاهر شد، قابوس در طبرستان تمکّن یافت و قوّت زیاده کرد، عضد الدّوله و مؤیّد الدّوله لشکر جمع کرده بهمدان آمدند، فخر الدّوله را طاقت مقاومت نبود، بگریخت و براه طبرستان بشمس المعالی التجا کرد، شمس المعالی قابوس مقدم او را عزیز داشت و احترام لازم کرد، عضد الدّوله و مؤیّد الدّوله بقابوس