پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۰۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

بساری آمد و رستم بن شروین با او بود، بو الحسین و بو القاسم براه ساحل بیامدند بمشکوار رسیدند تا بامداد بساری حرب کنند، آن شب داعی بگریخت چنانکه کسی ندانست که بکدام طرف قصد کرد، بو الحسین بجملۀ ولایت نوّاب فرستاد روز پنجشنبه بیست و هشتم جمادی الاولی بآمل آمد و بو القاسم روز آدینه، با مردم بسیار ظلم و قسمت پیش گرفتند و روزگار داعی را مردم بجان میجستند تا روز سه‌شنبه بیست و نهم رجب سنۀ احدی عشر و ثلثمایه بو الحسین ناصر با رحمت حقّ جلّ جلاله شد.


ایالت ابو القاسم جعفر بن ناصر


[چون بو الحسین بگذشت] ابو القاسم ناصر را ولایت مسلّم شد و داعی چون از ساری بگریخت با کهستان شد و اتباع او بسیار بدو پیوستند و اهل طبرستان او را مرید بودند، چون معلوم او شد که بو الحسین درگذشت با نفر خویش بحدّ آمل آنجا که دزگاه میگویند آمد و خواست که با بو القاسم حرب کند در ماه رمضان سنۀ احدی عشر و ثلثمایه، مردم او جمله با پیش بو القاسم شدند، او بگریخت از آنجا دیگرباره با کهستان شد و درین تاریخ خلیل بن کاکی۱ را فرموده بود تا عبد اللّه مبارک ابو القاسم کاتب را کشته و سر او بچوبی کرده جامه پوشیده ببازارهای آمل گردانند و دوات پیش او فرومینهند برای استهزاء، و بو القاسم تا روز سه‌شنبه دوّم ذی قعده سنۀ اثنی عشر و ثلثمایه بطبرستان پادشاه بود درین روز بجوار حق تعالی پیوست.


ایالت ابو علی الناصر محمد بن احمد بن الحسن


[پس از ابو القاسم] برادرزادۀ او ابو علی النّاصر محمّد بن احمد بن الحسن بنشست جملۀ گیل و دیلم برو بیعت کردند و برای نیکوسیرتی و عقل و فضل و علم و شهامت و شجاعت او خلایق عاشق خدمت و طاعت او بودند و اتّفاق کردند که از سادات طالبیّه او را در عهد خویش بجلادت و قوّت دوّم نبود، و عمّ او ابو القاسم ماکان بن کاکی را والی گرگان گردانیده بود و بو القاسم را از دختر دیکوی بنت اصفهان پسری بود کودک اسمعیل نام، ماکان و حسن فیروزان و ابو علی اصفهان جمله بگرگان بیعت کردند که آن پسرک را پادشاه گردانند و هیچ آفریده از این خبر نداشت و پیش ابو علی ناصر نبشتند سمعا و طاعة در بیعت تو میباشیم، ابو علی بدیشان نبشت که بساری آیند تا مرا بینند و همچنانکه برای پدر و عمّ تدبیر مصالح ملک و مشورت کردند برای من نیز بکنند و مهمّات بحضور

________________________________________

(۱) - در سایر نسخ: کاجی