پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۹۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

داعی گفت مصلحت آن می‌بینم که شروین و شهریار هردو را بگیریم که فتنۀ طبرستان همیشه از ایشان بود و هست و این ساعت هردو را بی‌رنج یافتیم فرصت فرونباید گذاشت، بو الحسین ناصر گفت این سخن با ابی موسی اسفاهدوست در میان باید نهاد۱

و غرض او آن بود تا سه تن باشند، اگر این سرّ آشکارا شود داعی بر بو الحسین قطع نتواند کرد، چون بیرون آمدند بو الحسین پیش اصفهبد شروین و شهریار فرستاد که بگریزید و بر حذر باشید از آنکه داعی شما را بخواهد گرفت، هر دو اصفهبد بگریختند و داعی از استرآباد بناکام بازگشت و بولایت ایشان رفت و بسیار خرابیها کرد، ایشان نیز حربها پیوستند عاقبت الأمر فرزندان را بنوا گرفت و بازگشت.


سبب محبوس شدن داعی بدست محمد بن شهریار


چون داعی بازگشت که بگرگان آید الیاس بن الیسع فرستاد که گرگان بازگذارد و بشود، البتّه نشنود و مصاف دادند هزیمت بر لشکر الیاس افتاد و او کشته آمد و جز اندکی از آن حشم که بزینهار آمدند دیگر جمله را کشتند و سادات در گرگان شدند و مصادرات کرده و لشکر را نفقات داده تا این خبر ببخارا رسید قراتکین نام ترکی را با سی‌هزار سوار بگرگان فرستادند، داعی و بو الحسین دانستند که مقاومت آن سپاه ندارند بازگشتند درون تمیشه آمده، ابو الحسین ازو برگردید و با گیلان شد ببرادر ابو القاسم جعفر پیوست و داعی پناه باصفهبد محمّد بن شهریار کرد، اصفهبد محمّد او را بگرفت و بندها برنهاد پیش علیّ بن وهسودان فرستاد بری که نایب المقتدر باللّه بود طاهر بن محمّد الکاتب پیش علیّ بن وهسودان بود نگذاشت او را ببغداد فرستد، گفت مصلحت آنست با قلعۀ پدران خویش الموت فرستی، آنجا بردند و محبوس داشتند تا بوقتی که محمّد بن مسافر علی وهسودان را فتک کرد بقزوین، خسرو فیروز داعی را خلاص داد و با گیلان فرستاد.


احوال فرزندان ناصر


سیّد ابو الحسین چون ببرادر خویش ابو القاسم جعفر پیوست از گیل و دیلم مدد گرفتند و بطبرستان آمده و لشکر قراتکین پراگنده گشته بودند و بخراسان فتنه‌ها خاسته و او را بازخوانده، ایشان هردو برادر با گرگان شدند و متمکّن نشسته تا دیگر

________________________________________

(۱) - این مطلب بکلّی با آنچه قبلا گفت که ابو موسی هرون سپاه دوست در جنگ کشته شد متناقض است و ظاهرا این ابو موسی کسی دیگر و همان هارون بن بهرام است که بعد ذکر او خواهد آمد.