پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۵۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

که بر تو وبال شود، جوابی درشت باز داد، سیّد مردم آمل را گفت خون او شما را مباحست ده هزار مرد غوغا بدیه او شدند و خانۀ او فروگرفته، او بگریخت با خانۀ برادر زادۀ خویش خورشید بن جسنف شد، خیان بن رستم با جماعتی در سرای برادر زادۀ او شدند و او را با برادرزاده هردو را کشته و سر هردو پیش حسن زید آورده، بعد از آن پسر او اللیّث بن فنه با حشم پدر و ساز و آلت پیش حسن زید آمد و تمسّک و توسّل و شفیع اصفهبد بادوسبان را سخت، حسن زید او را تشریفی نیکو فرمود و مثال ارزانی داشت بجملۀ ممالک پدر، بعد مدّتی که بآمل بودند کوچ کرد، باچمنوشد، و قرب ماهی آنجا بماند یزک سلیمان بن عبد اللّه بر یزک حسن زید زدند و هزیمتی فاحش افتاد و بسیاری از لشکر سیّد هلاک شدند و محمّد بن عیسی بن عبد الحمید را بکشتند و حسن منهزم با؟؟؟ ستکی افتاد، و محمّد بن رستم و مصمغان و گورنگیج بن روزبهان با او بودند و اصفهبد بادوسبان و ویجن بن رستم را بکوه فرستاد برای محافظت و مصمغان را بنودیه معلّمان پدید کرد تا کرکیلی کند۱ و تفحّص و تجسّس اخبار فرماید، و سیّد با آمل شد، سلیمان بسرای خویش بساری فروآمد و دل بر ملک نهاد و از استراباد حرم و متعلّقانرا با ساری آورد و مردم دیگر باره تردّد گرفتند، ابراهیم بن خلیل او را با اهل آمل امیدها میداد تا سلیمان محمّد بن اسمعیل را بآمل فرستاد، حسن زید خبر یافت بگرفت و محبوس فرمود، باز خلاص داد تا پیش سلیمان عبد اللّه شود و از اطراف سیّد حشم جمع کرد و برگرفت آمد تا بچمنو رسید و پیش ازین مصمغان را فرموده بود تا هشیاری کند، جعفر بن رستم و لیث بن فنه را با هفتصد مرد بمدد او فرستاد و ویجن بن رستم را نیز با ایشان گسیل فرمود، سلیمان از ساری برنشست آمد که با ایشان مصاف دهد، مصمغان بده جایگاه کمین کرده بود، ایشان بر مصمغان زدند او حالی روی بهزیمت نهاد، در حال صاعقه و بارانی آمد که تیر در کمان نتوانستند پیوست، با بیشه شد و اصحاب سلیمان گرد او فرو آمدند، مردم مصمغان کمینها بگشودند و از جوانب روی بسلیمان نهادند و چندانی را بکشتند که حدّ نبود و حللوسان۲ بن وندامید و محمّد بن الفضل لارجانی و محمّد بن خالد معروف بأبی مرّاح از جملۀ کشتگان بودند، سرهای جمله پیش حسن زید فرستاد و


________________________________________

(۱) - کذا فی جمیع النسخ

(۲) - کذا در الف، ب: حلوسان، ج: جنوایان.