پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۴۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

اصفهبد بادوسبان حسن زید را فرمود که تو البتّه از چمنو پیشتر نتوانی شد تا بدانیم که سلیمان عبد اللّه چه تدبیر سازد، در همان نزدیکی سلیمان با لشکری آراسته بساری رسید و حسن زید بمحمّد بن ابراهیم و محمّد حمزه فرستاد که حشم آمل و مامطیر را بیاورد، همه بچمنو رسیدند و سلیمان بلیجم لشکرگاه ساخته بود، بتمشکی دشت هردو لشکر بهم افتادند، حسن زید منهزم آمد و مردم او در بیشه‌ها پراگنده گشته بودند، احمد بن محمّد بن اوس بطلب عزیمتیان در بیشه‌ها می‌گردید، اصحاب حسن زید او را دریافتند و زوبینی بر پشت او زده چنانکه در حال جان بداد و حسن زید آن روز بر سر پل ایستاده لشکر خویش را گذرانید چندان شجاعت نمود که عبرت گرفتند و بسبب کشته شدن احمد بن محمّد بن اوس آن فتح بر سلیمان منغّص شد و بآمل اراجیف افتاد، و سیّد حسن با اوفر آمد و سلیمان با تالانبمان۱ ، و محمّد بن اوس بدنبال کلاریان بیامد و براه اوفر کمین کرد و بسیاری از ایشان کشت و اصفهبد با دوسبان و مصمغان بدیگر راه کمین ساخته بودند تا محمّد بن اوس بوقت بازگشت بدیشان باز خورد، اصحاب او را بکشتند و سنگی بر سر او آمده و حسن زید چون دانست مقاومت نمیتواند کرد با فنه بن ونداومید و خورشید بن جسنف براه بالامین باز ایستاد و هزیمت بشب بآمل آورد وقت صبح هم برفور از آمل بیرون افتاد، تا بچالوس نرسیدند فرونیامدند، و لشکر سلیمان درین هزیمت بدنبال آمده بسیاری را از قوم او گرفته و کشته بودند۲ تا جایی۳ بن لشکرستان که معروفتر اتباع او بود جامه در تن نداشت چون بشالوس فروآمدند ده هزار رهم حاصل کرده آمد و جامه‌ها ساخته، و سلیمان بن عبد اللّه با بزرگان خراسان و پیادگان اصفهبد ملک الجبال قارن بن شهریار بآمل آمد، حسن زید بگیلان و دیلمان فرستاد و مدد خواست و درهم قبول کرد، اند هزار مرد از ابناء دعوت او بیامدند جنگ را ساخته، از چالوس لشکر بخواجک۴ آورد و سلیمان آگاه گشت از آمل بپایدشت آمد و معسکر کرد، حسن زید بلاویج۵ رود آمد و مشورت طلبید از یاران خویش، دیالم گفتند اینجایگاه نیکوست ما را دستوری ده تا اوّل بر پیادگان اصفهبد قارن زنیم و ایشان را برداریم که درین موضع چون پیاده شکسته شود سوار هیچ بدست ندارد



________________________________________

(۱) - در الف، سایر نسخ: تالامبان

(۲) - ج اضافه دارد: «و تالان کردند»

(۳) - کذا در الف ولی بدون نقطۀ یا اوّل در ب: جائی، ج: حالی

(۴) - در الف: بچقاجک

(۵) - ب: بلافیج رود