پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۲۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

مطیع او بایستند بود، خلیفه بایست بمدارا و لطف او را بدست آورد، بزیست منجّم را که مربّی او بود با خادمی خاصّ از آن خویش پیش او فرستاد تا او را بحضرت برند، مازیار ازین آگاه شد، هرکه بطبرستان زوبینی بر توانست گرفت بدرگاه خویش جمع کرد و یحیی بن روزبهان و ابراهیم بن ابله را تا بری باستقبال ایشان فرستاد و فرمود که براه سواته کوه و کالبذرجه و کندی آب ببیراه و شکستها آنجا که بر اسب نتوان نشست درآورند و بمحنتهای بسیار بعد اند روز چون بهرمزدآباد بدو رسیدند و چندان عدد خلایق و انبوه اجناس و اصناف آدمی بدرگاه او بدیدند از صعوبت طرق و مهالک و بسیاری عدد حشم ممالک او شگفت ماندند، و مدّتها ایشان را بناز و نعمت و لطف و حرمت میداشت، عاقبت علل و بهانه پیش آورد که من بغزو مشغولم، بر اثر شما ساز خدمت کرده بحضرت رسم و قاضی آمل و قاضی رویان را با ایشان گسیل کرد و چون ببغداد رسیدند و دریافت ملاقات خلیفه میسّر شد ازیشان حال طاعت و سیرت مازیار پرسید، بخلاف راستی عرض داشتند تا هردو بیرون آمدند و قاضی رویان با وثاق شد، قاضی آمل ببارگاه توقّف فرمود چندانکه یحیی بن اکثم از پیش خلیفه ببارگاه خرامید، نزدیک او شد و گفت امیر المؤمنین علی رؤس الملأ و عامّة النّاس خبر مازیار پرسید و بحکم آنکه مقرّبان حضرت و ملازمان سدّه منهیان و دوستان اواند آنچه راستی بود نتوانستم عرض داشت و نیز نخواستم و روا نداشتم که از درگاه بگذرم بی‌آنکه آنچه حقیقت طریقت مازیار است باز ننمایم، بخدمت تو میرسانم که او خلع طاعت کرده است و همان زنّار زراتشتی بر میان بسته و با مسلمانان جور و استخفاف میکند و نه همانا که هرگز دیگر بمراد بدین آستانه رسد، یحیی بن اکثم قاضی را گفت پس ترا که نایب شرع باشی و قاضی با امیر المؤمنین دروغ گفتن چگونه شاید و چون معلوم او شود که دروغ گویی نه عزل تو واجب بود؟ از همان مقام درون شد و سخن قاضی بمأمون رسانید و بیرون آمد و قاضی را بخلوت پیش خلیفه برد تا حال عرض داشت، مأمون بر عزیمت روم ساختگیها کرده بود و براه ایستاده، قاضی را گفت میباید ساخت تا وقت مراجعت من که این مهمّ بر من عظیم‌تر است، قاضی گفت بعد ازین که او را هرآینه