برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۹۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۷۷–

برد و در آن طاق ده ساله آب در خنبها كرده و غلّه و نان و ديگر ذخيره معدّ بود و ساخته، و درى بر آن طاق نهاده كه بپانصد مرد برگرفتندى و بپانصد فرونهادندى از سنگ خاره كه چون در برو گذاشتندى هيچ آفريده موضع در نتوانستى دانست برد، و آنجا بنشاند و غم ملبوس و مشروب ايشان بخورد و او اند خروار زر برگرفت و با حشمى كه مانده بودند بطريق لارجان عزم ديلمان كرد كه بشود و مدد گيرد و لشكر بيرون كند. لشكر اسلام چون رفتن او بدانستند بدنبال تاختن بردند و بعضى مردم و چهار پاى را ازو بريده، او برويان شد و از رويان بديلمان بفلام رودبار بنشست و آنجا مقام ساخت و ملكها مى‌خريد، بطبرستان ميفرستاد و دفاين نهانى ميفرمود آورد، و لشكر اسلام دو سال و هفت ماه بكلّى جمع شده زير طاق خانها ساختند و بمحاصرۀ آن نشسته تا خورشيد پنجاه هزار مرد از گيل و ديلم جمع كرد و خواست عزيمت آمدن كند، و با در افتاد بيك روز چهارصد تن بمردند و همه را بر سر يكديگر مى‌نهادند تا از گند عورات و مابقى مردم فرياد برآوردند و از ضرورت امان طلبيدند، مسلمانان عهد كردند برآنكه خليفه رضا دهد و آن جماعت را بزير آوردند و هفت شبانروز مال نقل ميكردند، بعد از آن جمله حرم را عزيز مكرّم با ستر و عفّت بحضرت خليفه بردند، آزرمى دخت و ورمجه را تكليف كرد كه بحكم من شوند تا نكاح كنم، هر دو ابا كردند دختران خورشيد را كه بحسن ماه بودند يكى را بعبّاس بن محمّد الهاشمى داد و أمة الرّحمن نام نهاد و ازو ابراهيم بن العبّاس آمد و بعد از شوهر هم زن و هم پسر بماندند، و يكى را خليفه بحكم خويش كرد، [و اصفهبد را] سه پسر بودند يكى را كه هرمزد نام بود ابو هرون عيسى خواندند و ونداد هرمزد را موسى، و داذمهر را ابراهيم، و دختران ديگر را بفرزندان و خويشان داد و چون ادب و حسن معاشرت و وفا و همّت ايشان بديد جمله خليفه را بر آن داشتند كه ملك طبرستان با پدر ايشان دهد و خليفه راضى شد و مثال نبشتند و رسول تا بحلوان برسيد خبر دادند كه چون خورشيد حال طاق گرفتن و سبى حرم و فرزندان بشنيد گفت بعد ازين بعمر و عيش رغبتى نيست و بچنين ننگ و شين مرگ عين راحت و آسايش است زهر بخورد و بشقاوت ابد رسيد، رسول از حلوان بازگشت و معلوم گردانيد. پادشاهى جيل بن جيلانشاه تا خورشيد و هلاك او صد و نوزده سال بود.