برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۷۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۶۲–

نميشود، چرا طبرستان كه روضه‌ايست در ميان بلاد اسلام فتح نميكنى، و قتيبه دانست يزيد بن مهلّب دشمن اوست و اصفهبد دوست، البتّه اختيار آزردن اصفهبد و تعرّض ولايت او نكرد تا وليد بمنزل گذشتگان رسيد و سليمان خلافت يافت، امارت خراسان بيزيد سپرد و قتيبه را بفرمود كشت، و چون بماورا النّهر رفت بجهاد و غزو كفّار مشغول شد و بحضرت فتح نامه ميفرستاد، سليمان بجواب گفت چرا آنچه بر قتيبه عيب ميكرد او پيش نميگيرد، اين سخن او را باز نمودند، لشكر عرب و خراسان و ماورا النّهر برداشت و بگرگان آمد پيش اصفهبد خبر رسيد، جمله اهل ولايت و حرم و اموال و چهارپاى با كوهستان فرستاد و بهامون و صحرا هيچ چيز نگذاشت تا يزيد بتميشه رسيد و بقهر بستد[۱]، و ضريس نام قائدى بود از آن او با اسيران و خزانه و حواشى و مردى چند با گرگان فرستاد و او درون آمد[۱]، و اصفهبد فرّخان با پشته‌هاى كوه ايستاده، چندانكه او بهامون ميرفت اصفهبد مقابل او بسر پشته‌ها ميشد تا يزيد مهلّب بشهر سارى رسيد و بسراى اصفهبد فروآمده، مردم ولايت بترسيدند و هركس بطلب فرزندان شدن را از اصفهبد اجازت ميخواستند، او نيز انديشه كرد كه بگريزد و بديلمان شود و مدد خواهد، پسر اصفهبد پيش پدر آمد و گفت معاذ اللّه از آنكه اين انديشه بفعل رسانى، تو اين ساعت با پادشاهى و هيبت و حشمت اگر بگريزى منهزم و مطلوب و شكسته باشى و شكوه تو در دلها نماند و نيز شايد بود ديالم از دناأت همّت و بى خردى بطمع مال ترا بگيرند و بخصم سپارند و با اين همه جماعتى كه بمردى و سپاه و ولايت كمتر از تو بودند از يزيد نگريختند و مقاومت نمودند، آن اوليتر كه ثبات نمايى و معتمدان فرستى تا از گيلان و ديلمان مدد آورند، اصفهبد را اين راى صواب‌تر آمد. ببسيار مواعيد قاصدان بگيل و ديلم فرستاد و ده هزار مرد پيش او آمدند و يزيد بن مهلّب را معلوم شد، خداش بن المغيرة بن المهلّب را با ابى الجهم الكلبى و بيست هزار سوار بمصاف اصفهبد فرستاد، چون بنزديك لشكرگاه او رسيدند سلمان الدّيلمى پيش باز آمد و بمقدّمۀ لشكر اسلام محمّد بن ابى سرة الجعفى بود، بر سلمان زدند و آن جمع را شكسته و او را كشته و همچنين [بدنبال هزيمتيان فروداشته ميرفتند


  1. ۱٫۰ ۱٫۱ اين قسمت فقط‍‌ در الف هست و از ساير نسخ افتاده.