از نتیجهٔ سفارت کالّیاس ناراضی بودهاند و تأدیه یک جزای نقدی بعهدهٔ سفیر آتن تعلّق یافته[۱] و دیگر اینکه از این ببعد تا آمدن اسکندر به ایران روابط ایران و یونان در مرحلهٔ جدیدی داخل شده. توضیح آنکه در یونان همیشه هواخواهان ایران، چنانکه گذشت، زیاد بودند، ولی از این ببعد بواسطه نفاق داخلی یونان بر عدّهٔ آنها افزود و خردخرد نفوذ ولات لیدیّه در امور یونانی ترقّی کرده بدرجهای رسید، که قبل از جنگهای خشیارشا با یونان هم ایرانیها انتظار آن را نداشتند. شرح این وقایع در جای خود بیاید. عجالة باید گفت، که عهد کالّیاس، چه به امضای اردشیر رسیده و چه نرسیده باشد، برای ایران موهن بوده و ضعف اردشیر را مینموده، ولی این را هم باید گفت، که چنین عهدی ممکن نبود پایدار باشد، زیرا عملی نبود دولتی را، که تمام آسیای صغیر را در تحت اقتدار خود داشت، از تسلّط بر یک نوار ساحلی در قسمتی از آن بازدارند، چنانکه چیزی نگذشت، که ایرانیها یونانیهای آسیای صغیر را باز به اطاعت خود درآوردند. دیودور خبری را ذکر کرده، که میرساند، پارسیها همان وقت هم خیال نداشتهاند از مستملکات یونانی در آسیای صغیر صرفنظر کنند. مورّخ مذکور راجع به سال سوّم هشتاد و چهارمین المپیاد (۴۴۲ ق. م) گوید: تقریبا تمام ملل در صلح و مسالمت میزیستند. پارسیها دو عهد صلح با یونانیها بسته بودند: یکی با آتنیها و متحدین آنها راجع باستقلال یونانیهای آسیا و دیگری با لاسدمونیها در باب اینکه یونانیهای آسیا در تحت حکومت پارسیها خواهند ماند (کتاب ۱۲، بند ۲۶).
از جریان وقایع نیز پیدا است، که ولات ایرانی در آسیای صغیر، پس از این عهد هم، از یونانیهای جزائر بحر الجزائر آنهائی را، که بر ضدّ حکومت ملّی بوده با آتن ستیزه میکردند و به همراهی ولات ایرانی متوسّل میشدند، تقویت میکردند، چنانکه بقول دیودور (کتاب ۱۲، بند ۲۷-۲۸) وقتی که اهالی جزیرهٔ سامس با آتن مخالفت میورزیدند، پیسوتنس[۲] والی لیدیّه پول به آنها میداد (۴۴۱ ق. م).