خشیارشا قسم یاد کرد، که چنین خواهد کرد و هیچ گمان نمیکرد، که او همین لباس را خواهد خواست. پس از آنکه آرتااینت از وعدۀ شاه مطمئن گشت، از خشیارشا خواست، که لباس خود را به او بدهد. شاه در موقع مشکلی واقع شد، چه میترسید که آمستریس از سرّ او آگاه شود، زیرا قبلا هم ملکه از طرز رفتار شاه ظنین بود.
بنابراین بالتماس افتاد و آنچه بنظرش آمد از دهات، نقود طلا، جواهر و حتی سرداری لشکری به او وعده داد، تا او را از مسئلۀ لباس منصرف دارد. (هرودوت گوید، که سرداری لشکر بزرگترین عطیهایست، که در پارس میدهند)، ولی هیچکدام از این وعدهها زن را راضی نکرد و بالاخره خشیارشا لباس خود را به او داد و زن آن را پوشید. ملکه بزودی آگاه شد، که لباس شاه را آرتااینت در بر میکند و مطلب را فهمید، ولی غضب خود را متوجه مادر او کرد، زیرا پنداشت، که مادر آرتااینت باعث این قضیه شده. باری انتظار کشید، تا روز جشن و ضیافت در رسید. هرودوت گوید: عادت پارسیها بر این است، که روز تولد شاه را جشن میگیرند و آن را تیکتا۱نامند. این یگانه روزی است، که شاه سر خود را با عطریّات میساید و عطایای زیاد به پارسیها میدهد. در این روز آمستریس از شاه خواست، که زن ماسیستس را به او تسلیم کند. خشیارشا از چنین خواهشی متوحش شد، چه از جهت آن آگاه نبود و بعلاوه تسلیم زن برادر خود را به ملکه جنایتی بزرگ میدانست، بخصوص که او تقصیری نداشت. این بود، که در پذیرفتن خواهش ملکه خودداری کرد، ولی آنچه کرد، که او را منصرف کند، مفید نیفتاد. بالاخره از این جهت، که قانون پارس اجازه نمیدهد، شاه در جشن تولدش خواهشی را رد کند، خشیارشا زن ماسیستس را تسلیم ملکه کرد و به او گفت، هرچه خواهی، با او بکن و بعد ماسیستس را خواسته به او چنین گفت: «تو پسر داریوش و برادر منی و مردی هستی نیک، دیگر باین زن نزدیک مشو، من دختر خود را به تو خواهم داد.
او را زن خود بدان و این زن را از خود دور کن. این است ارادۀ من». ماسیستس
________________________________________
(1) - Tyeta.
تاریخ ایران باستان جلد ۱