عظمت ایران در زمان داریوش بزرگ یا ایطالیائیهای قرون وسطی از جلال روم در زمان اوگوست. ممکن است گفته شود که ایران زمان هرودوت در این حال نبوده. این نظر، با اینکه تا اندازهای وارد است، چندان مؤثر نیست، زیرا اولا خود دولت هخامنشی بعد از داریوش اوّل و خاتمۀ جنگهای ایران و یونان رو بانحطاط میرفت، ثانیا هرودوت به ایران نیامده بود، یعنی نوشتههای خود را از تحقیقاتی که در خارج ایران میکرد مینوشت، و باید این نکته را نیز در نظر داشت که ترقّی و جهانداری پارسیها بغتة روی داد. بنابراین ایرانیان قدیم در انظار ملل قدیمه مشرق، مانند مصریها و بابلیها، که گذشتههای مفصل داشتند، ملتی بودند فاتح و غالب ولی تازهبهدورانرسیده و طبیعی است که در این موارد ملل مغلوبه ملت غالب را دوست ندارند. باری، بنا بر آنچه گفته شد، مترجمین و رهنمایان بومی همان قدر میتوانستند سیاحان یونانی را از عادات، اخلاق، مذهب و گذشتههای ملل مشرق قدیم آگاه کنند که مثلا امروز سیاحی بخواهد، بتوسط مترجمین و رهنمایان، احوال روحی، تمدنی و نیز گذشتههای مملکتی را بداند. این کیفیات در نوشتههای هرودوت، که یکی از سیاحان یونانی بود، خیلی روشن منعکس شده: سنوات وقایع درهم و برهم است، در موارد زیاد داستانگوئی جای تاریخ را گرفته و خود داستانها هم، از این جهت که از نسل بنسل رسیده، چنان مشوّش است که با زحمت میتوان مقصود را دریافت. بر این معایب یک چیز هم افزوده: یونانیهای قدیم عاشق چیزهای فوقالعاده و غریب بودند و، چون مصر را سرزمین معجزات و چیزهای خارق عادت میدانستند، میخواستند چیزهای عادی را هم بطور فوقالعاده تأویل کنند، یا فوقالعاده را بر عادی ترجیح دهند. این نکته نیز از نوشتههای هرودوت به خوبی درک میشود.
راجع به آسور و بابل هم نوشتههای هرودوت چنین است و بلکه بدتر. بالاخره باید در نظر داشت که سیاحت او در مشرق قدیم طولی نکشیده: در مصر شاید سه چهار ماه اقامت داشته. خودش گوید در بابل بوده، ولی بعض محققین جدید باین عقیدهاند که اصلا هیچگاه در این شهر نبوده. او گوید که غالباً اطّلاعات را از