نیسایه با یراقهای ممتاز (اسب نزد پارسیها مقدس نبود. آن را مانند مخلوقات خوب آفریدۀ هرمز میدانستند، اینجا هم هرودوت اشتباه کرده. م.). اینها را اسب نیسایه گویند از این جهت، که در ماد جلگهای هست معروف به نیسایه و در اینجا اسبهای ممتاز تربیت میکنند. پس از اسبها گردونه مقدس زوس، که آن را بهشت اسب سفید بسته بودند، حرکت میکرد[۱]. زمام این اسبها را شخصی بدست گرفته از عقب آنها راه میپیمود، چه کسی نمیتواند در عرابه بنشیند. بعد از عرابۀ زوس عرابۀ خود خشیارشا، که به اسبهای نیسایه بسته بودند، میآمد. پهلوی او شخصی، که جلو اسبها را داشت، پیاده میرفت. این عرابهران پارسی پسر اتانس بود و پاتیرامفس[۲]نام داشت. چنین بود حرکت خشیارشا از سارد و او موافق میل خود به گردونه یا هارما ماکس[۳] مینشست. عقب او هزار نفر نیزهدار رشید با نیزههائی، که بلند داشتند، میآمدند، بعد از آنها هزار نفر سوار پارسی و از عقب این هزار نفر، ده هزار نفر پیاده نظام زبده راه میپیمودند. هزار نفر از این عده نیزههائی داشتند، که انتهای آن، یعنی قسمتی که به زمین فرومیرود، دارای گوئی از زر و شبیه انار بود. این عده، از پس و پیش، نه هزار نفر دیگر را احاطه کرده بود و این نه هزار نفر نیزههائی داشتند، که به گویهای سیمین منتهی میشد. آن قسمت سپاه، که بلافاصله از عقب شاه میآمد، نیزههائی داشت، که هریک به سیبی از طلا منتهی میگشت. از عقب ده هزار نفر مذکور سواره نظامی، به عدۀ ده هزار نفر، حرکت میکرد. در عقب این عده فاصلهای بود قریب به دو استاد (۳۶۸ متر) و بعد از آن لشکری، که مرکب از مردمان مختلف بود، بینظم میآمد.
خطّ حرکت از لیدیّه به داردانل
پس از آن این سپاه از لیدیّه خارج شده بطرف رود کاایک[۴]رفته داخل میسیّه گشت و بعد درحالیکه کانه[۵] را در طرف چپ داشت به آتارنه[۶]، شهر کارن[۷] رهسپار شد. از این شهر