حاصل شد، که دمارات میخواهد فرار کند و او را تعقیب کرده خدمهاش را گرفتند، ولی اهالی زاسینت او را فراراندند. پس از آن او نزد داریوش رفت و شاه او را خیلی گرم پذیرفته املاک و شهرهای زیاد به او داد. بعدها در اسپارت تحریکات و دسائس کلامن بر ضدّ دمارات افشاء شد و او از ترس اسپارتیها فرار کرده به تسالی[۱] رفت و از آنجا به آرکادی[۲] درآمده خواست شورشی در آنجا برپاکند.
اسپارتیها چون این بشنیدند، او را طلبیدند، که باز پادشاه آنها باشد. او برگشت و چیزی نگذشت، که دیوانه شد. هرودوت گوید، که پیش از آنهم عقل درستی نداشت، چه همینکه یک نفر اسپارتی را میدید، چوبی بصورت او پرتاب میکرد. بالاخره اقوام او جمع شده حبسش کردند. روزی در محبس دید، که از مستحفظین بجز یک نفر کسی نیست. شمشیر او را خواسته بعد از اصرار زیاد گرفت و از پاها شروع کرده بدن خود را قطعهقطعه برید، تا آنکه به شکم رسید و مرد. یونانیها عقیده دارند، که این خودکشی مکافات عمل او بود، زیرا پیتی را اغوا کرد، که افترا به دمارات بزند. آتنیها گویند، که او از خوردن شراب زیاد به چنین حال افتاد و جهت شرابخواری او را چنین بیان کنند. چون سکاها میخواستند با اسپارتیها متحد شده انتقام از داریوش بکشند، سفرائی به اسپارت نزد کلامن فرستاده قرار دادند، که سکاها از طرف رود فاز[۳] لشکر بکشند و اسپارتیها از افس به آسیای علیا درآیند و در آنجا قشون متحدین بهم پیوسته به ایران حمله کنند. در ضمن این مذاکرات پادشاه اسپارت روابط بسیار نزدیکی با سکاها یافت (هرودوت اشاره بروابط ننگینی هم میکند) و کلامن شراب خوردن زیاد را از سکاها آموخت، زیرا مانند سکاها شراب خالص میخورد. بعدها این عادت باعث شد، که او جنون خمری یافت. اسپارتیها گویند، که از آن زمان ببعد هر زمان میخواهند شراب خالص بیاشامند میگویند «تقلید از سکاها کنیم». بر اثر کشف حقیقت، کبن که پیتی را بافتراء تحریک کرده بود، از معبد اخراج شد و این زن غیبگو هم معزول گردید.