دیگر بحر الجزائر، که سکنۀ یونانی داشت، بالاتر بمناسبت موقع ذکری شد. بنا بر آنچه تا حال گفته شده در این زمان از جزایر دریای مذکور اینها مطیع ایران بودند: خیوس، سامس، لسبس، لمنس، ایمبروس، ردس، تاسس و بعضی دیگر.
مبحث چهارم - تسخیر قسمتی از هند
ملتی، که بخط جهانگیری افتاد، به آسانی از این راه منحرف نمیشود و دولتهای بزرگ لشکرکشی و جنگ را از شرایط حیاتی خود میدانند، و حال آنکه این دولتها بالاخره سستی و رخوت یا اضمحلال و انقراض خود را در همین توسعۀ روزافزون مییابند. پارس هم از این قاعده مستثنی نبود، چنانکه داریوش، پس از فراغت از اسکات ایالات ایران و ایجاد اوضاع ثابتی در حدود آن و بعد از قشونکشی به سکائیه، خواست ممالکی چند در زمان خود به شاهنشاهی وسیع ایران بیفزاید و با این مقصود بهند لشکر کشید. ایرانیها از رود سند گذشته قسمتی از هند غربی را به ایران ضمیمه کردند (۵۱۲ ق. م) بعد داریوش امر کرد سفائنی ساختند و در تحت فرماندهی یک نفر یونانی موسوم به اسکیلاس[۱] به دریای عمان روانه کرد.
تسخیر پنجاب و سند برای ایران آنروز مهم بود، زیرا هند از زمانهای خیلی قدیم مملکت پرثروت و جمعیت بشمار میرفت و، چنانکه بیاید، بعد از تسخیر این دو قطعۀ زرخیز، طلای زیاد همهساله به ایران وارد میشد. اهمیت استیلای ایرانیها بر قسمتهائی از هند به اندازهای در عهد قدیم مهم بوده، که هندیها زمان موعظه بودا و این لشکرکشی را دو مبدأ برای تعیین تواریخ دانستهاند[۲]. چون در جای خود (باب دوّم این کتاب) از اهمیت تجارت بین مغرب و هند از همین راه، که داریوش ایجاد کرد، ذکری خواهد شد، عجالة بمطالب دیگر میپردازیم. هرودوت در