پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۵۰۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

بخواند. در اطراف پسامتیک مستحفظینی بودند، که از احوال او کبوجیّه را آگاه می‌کردند. این قضیه باعث تعجب او شد و پیامبری نزد پسامتیک فرستاد، تا این سؤال را بکند: شاه کبوجیه می‌پرسد: چرا، وقتی که دختر خود را بآن وضع دیدی و از بردن پسرت به قتل‌گاه آگاه شدی، گریه و زاری نکردی و وضع این مرد فقیر تو را به رقّت آورد، و حال آنکه او از اقربای تو نیست؟ پسامتیک جواب داد، مصائب و محن خود من نه به اندازه‌ایست، که بتوانم گریه کنم، ولی وضع این مرد، که در پیری از سعادت و ثروت محروم و دوچار فقر گشته، مرا برقّت آورد. این جواب را کبوجیه صحیح دانست. گویند کرزوس پادشاه سابق لیدیّه، که در سفر مصر با کبوجیه بود و پارسی‌هائی، که در این موقع حضور داشتند، همگی گریستند. خود کبوجیه نیز برقّت آمده امر کرد پسر پادشاه را از دست جلاّد نجات دهند و خود او را از حومه شهر نزد وی آرند، ولی فرستاده وقتی رسید، که پسر پادشاه را کشته بودند، چه اعدام مصریها از او شروع شده بود. خود پسامتیک را نزد کبوجیه آوردند. از این زمان او با کبوجیه بود و بی‌اعتدالی نسبت به او نمی‌شد، حتی، اگر توانسته بود ساکت بنشیند و کنکاش بر ضدّ پارسیها نکند، حکمرانی مصر به او برمی‌گشت، زیرا پارسیها عادتا با نظر احترام باولاد شاهان می‌نگرند. این گونه رفتار در نزد آن‌ها قاعده‌ایست و موارد زیاد، آن را تأیید می‌کند، مثلا به تان‌نیراس[۱] پسر ای‌ناروس[۲]حکومت پدر را دادند و نیز پوسیریس[۳] پسر آمیرته[۴] دارای مقام پدر شد، با وجود اینکه کسی بقدر ای‌ناروس و آمیرته زیان به پارسیها نرسانده بود (ذکر قضیۀ این دو نفر در جزو وقایع سلطنت اردشیر دراز دست بیاید. م.). پسامتیک از جهت کنکاشی، که برای شورانیدن مصریها کرد، کشته شد، یعنی پس از اینکه کبوجیه بر قضیه اطلاع یافت، امر کرد به او خون گاو نر خوراندند و او فورا بمرد. چنین بود عاقبت وی». نظایری، که هرودوت برای تأیید گفته خود راجع به تان‌نیراس و پوسیریس ذکر کرده، از جهت غرابت مسئله از نظر یونانیها بوده، یعنی هرودوت خواسته تصوّر نکنند، که



  1. Thannyras.
  2. Inaros.
  3. Pausiris.
  4. Amyrtee.