بزرگ شدم، مصر را زیر و زبر کنم». کبوجیه در آن اوان دهساله بود و جواب او باعث حیرت زنان گردید. این قضیه در خاطر او ماند و، وقتی که بتخت نشست، تهدید خود را بجا آورد». این است جهاتی، که هرودوت ذکر کرده و روایت آخری را خودش هم صحیح نمیداند. ما تصوّر میکنیم، که روایت اولی هم عاری از صحت است، زیرا باور کردنی نیست، که دختر فرعون را خواسته باشند مانند زن غیر عقدی، در حرم داخل کنند. جهت همانا میل کبوجیه به ادامه جهانگیری بوده، چه تاریخ نشان میدهد، که، چون ملتی بخط جهانگیری افتاد، هر پادشاه، که بتخت مینشیند، آن را ادامه میدهد، تا بر متصرّفات موروثی افزوده از حیث شهرت از نیاگان خود عقب نماند. در این مورد کبوجیه هم مانند دیگران رفتار کرده.
روایت مصریها هم بیاساس است، این افسانه را از آن جهت ساختهاند، تا بگویند، که کبوجیه از مادر مصری است و مصریزاده بر مصر دست یافته. دربارۀ اسکندر هم، چنانکه بیاید، گفتند، که پدر او شاه مصر بود و نسبش به مصریها میرسید. باری، هرودوت راجع باین سفر جنگی چنین گوید (کتاب سوّم، بند ۴-۱۰): «در میان سپاهیان اجیر آمازیس شخصی بود از اهل هالیکارناس موسوم به فانس، که از حیث عقل و شجاعت او را میستودند. این شخص بجهتی از آمازیس سخت رنجید و به کشتی نشسته از مصر فرار کرد تا نزد کبوجیه رود. چون او مورد احترام سپاهیان اجیر بود و از کارهای مصر اطلاعاتی زیاد داشت، آمازیس در تشویش افتاد و خواجههای امین خود را به کشتیهای جنگی نشانیده فرستاد، تا او را دستگیر کرده به مصر برگردانند. اینها او را در لیکیه گرفتند، ولی فانس مستحفظین را مست کرده گریخت و به پارس رفته، وقتی به نزد کبوجیه رسید، که او در شرف حرکت بود. این شخص اوضاع مصر را برای شاه بیان کرده به او گفت از راه خشکی بمصر ورود کند و برای رسیدن باین مقصود سفیری نزد پادشاه عرب فرستاده بخواهد، که او را از مملکت خود راه بدهد». بعد مورّخ مذکور شرح این قسمت عربستان را، که اکنون موسوم بشبه جزیرۀ سینایا است و در عهد قدیم آن را عربستان سنگی مینامیدند، بیان کرده