از دنیا رفت. چیزی را، که من به تو میدهم و برای جسد او است بپذیر». در این وقت گاداتاس و گبریاس وارد شده مقداری زیاد زینتهای گرانبها آوردند، بعد کوروش سخن خود را دنبال کرده گفت: «افتخارات دیگری برای او ذخیره شده، برای او مقبرهای خواهند ساخت، که درخور مقام تو و او باشد و قربانیهائی خواهند کرد، که شایان یک نفر دلیر است. امّا درباره خودت، باید بدانی، که بیکس نخواهی بود، من بعقل و سایر صفات حمیدۀ تو با احترام مینگرم، من کسی را میگمارم، که بهرجا خواهی بروی، راهنمای تو باشد. همینقدر بگو، که کجا میخواهی بروی».
پانتهآ - «کوروش، بیهوده به خود رنج مده، من از تو پنهان نخواهم داشت، که کجا میل دارم بروم».
خودکشی پانتهآ
بعد کوروش رفت، و بیاندازه متأسف بود از حال زنی، که چنین شوهری را از دست داده و از وضع شوهری، که چنین زن را دیگر نخواهد دید. پس از رفتن او پانتهآ خواجههایش را، باین بهانه، که میخواهد تنها برای شوهر خود سوگواری کند، دور کرد، فقط دایهاش را نگاهداشت و به او گفت، پس از اینکه من مردم، جسد من و شوهرم را با یک قالی بپوش. دایهاش هرچند کوشید، که او را از خودکشی بازدارد، موفق نشد و، چون دید، که حرفهایش نتیجه ندارد، جز آنکه خانمش را برآشفتهتر میکند، نشست و بگریه و زاری پرداخت.
پانتهآ در حال خنجری را، که از دیرگاه با خود داشت، کشیده ضربتی به خود زد و سرش را بر سینه شوهرش گذارده جان تسلیم کرد. دایه فریادهای دردناک برآورد و بعد جسد زن و شوهر را، چنانکه پانتهآ گفته بود، پوشید. بزودی خبر این اقدام پانتهآ به کوروش رسید و او با حال اضطراب بتاخت آمد، تا مگر بتواند علاجی بیندیشد. خواجههای پانتهآ، چون از قضیه آگاه شدند، هر سه خنجرها را کشیده در همانجا، که بودند، انتحار کردند. پس از این منظره دهشتناک، کوروش با دلی دردناک و پر از حسّ تقدیس برای پانتهآ بمنزل برگشت. بعد با مراقبت او مراسم دفن باشکوهی برای زن و شوهر بعمل آمد و مقبرۀ وسیعی برای آنها ساختند.