برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۳۸۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

آن را در مورد تو استعمال کنم». کوروش گفت: «درود بر تو نیز ای کرزوس، زیرا من و تو هر دو بشریم، آیا میل داری بمن پندی دهی؟». کرزوس - «کاش می‌توانستم، چیزی که مفید باشد، بگویم، زیرا در این صورت خدمتی هم به خودم کرده بودم». کوروش - «پس ای کرزوس بشنو، من می‌بینم، که سربازانم پس از مجاهدات و مخاطرات زیاد صاحب شهری شده‌اند، که بعد از بابل غنی‌ترین شهر آسیا است و حقّ دارند، که از این زحمات نتیجه بگیرند. اگر چنین نباشد، شک دارم از اینکه بتوانم آنها را مدتی در اطاعت خود نگاه دارم. امّا نمی‌خواهم شهر را برای غارت به آنها واگذارم، زیرا شهر خراب خواهد شد و بدترین اشخاص بهترین غنیمت را خواهند ربود».

کرزوس - «پس اجازه بده، بلیدیها بگویم: من از کوروش خواستار شدم، که شهر را به تاراج ندهد، زنان و کودکان را از مردان جدا نکند و تو راضی شدی با این شرط، که خود لیدیها هرچه اشیاء و اسباب گرانبها دارند، نزد تو آرند. من یقین دارم، که همین‌که ساردیها این بشنوند، زن و مرد هرچه اشیاء گرانبها دارند، شتابان به تو تسلیم خواهند کرد. بدین ترتیب، سال دیگر تو این شهر را پر از همان اشیاء گرانبها خواهی یافت، ولی اگر این شهر را غارت کنی، صنایع، که منبع این ثروتها است، معدوم خواهد شد. این کار را بکن اگر، پس از اینکه اشیاء را آوردند، تو خواستی حکم خود را تغییر داده شهر را به غارت بدهی، باز می‌توانی، ولی اوّل شخصی را از کسان خودت بفرست، خزاینی را، که من به امنای خود سپرده‌ام، تحویل بگیرد».

کوروش کرزوس را ستود و چنان کرد، که پند داده بود. بعد به او گفت: «حالا بمن بگو، که جواب غیب‌گوی دلف به کجا انجامید، زیرا شنیده‌ام، که همواره تو ستایش خاصّی برای آپلن داشته‌ای و بی‌صلاح بینی او کاری نمی‌کنی» کرزوس جواب داد:

«من آرزومندم، که چنین باشد، ولی عقیدۀ او را وقتی پرسیدم، که بی‌عنایتی‌اش را نسبت به خود جلب کرده بودم، زیرا قبل از اینکه صلاح‌اندیشی او را پرسیده باشم، خواستم امتحان کنم، که راست می‌گوید یا نه و، چنانکه مردم اشخاصی را، که می‌خواهند آنها را بیازمایند، دوست ندارند، خدایان هم بی‌عنایت‌اند نسبت به کسانی، که اعتماد به آنها

تاریخ ایران باستان جلد ۱