زیاد هم نمیتوانند شتر را ببینند، اسبهای دشمن بیاختیار رو بفرار گذاشته و در حین فرار به یکدیگر تنه زده یکی دیگری را میانداخت. از پس شترها ارتاگرساس با قشون مرتب خود به دشمنی، که در حال اختلال بود، حمله کرد و عرابههای خود را از راست و چپ به پیش راند. از قشون دشمن آنهائی، که میخواستند از عرابهها فرار کنند، از شمشیرهای سپاهیان ریزریز شدند، کسانی که میخواستند از سپاهیان کوروش جان بدر برند، در زیر عرابهها درهم شکستند. آبراداتاس دیگر منتظر نشده فریاد زد: «دوستان من، از عقب من بیائید». پس از آن تمام عرابهها با حرارت حمله بردند و عرابههای دشمن فرار کردند. همینکه آبراداتاس این صف را شکافت، حمله به سپاه سنگین اسلحۀ مصری برد و از پی او دوستانش شتافتند. به تجربه رسیده، که فالانژی قویتر از گروهان دوستان نیست. در این موقع هم این نکته به تجربه رسید:
دوستان و همسفرههای آبراداتاس شتابان با او حمله کردند و عرابهرانهای دشمن، چون دیدند، که یک گروهان مصری سخت پا فشرده، بطرف عرابههائی که فرار میکردند، عقب نشسته با آنها رو به هزیمت گذاردند. در این احوال همراهان آبراداتاس حملهکنان به جائی رسیدند، که مصریها تنگ بهم چسبیده بودند و شکافتن صف ممکن نبود. بر اثر این وضع اکثر سپاهیان مصری در همانجا، که ایستاده بودند، در زیر سم ستوران و نیز چرخها سرنگون گشتند یا خرد شدند: بهرجا، که داس عرابهها میرسید، آدم و سلاح را قطع میکرد. در میان این گیرودار عرابۀ آبراداتاس به تودهای مرکب از خردهریز همه چیز برخورد و برگشت، بعد خود او و همراهانش را اسبها بطرفی بردند و در آنجا این جنگیان دلیر در زیر ضربتهای دشمنان جان سپردند.
پارسیها، که در عقب آنها بودند، از شکافی، که در صف مصریها حاصل شده بود، استفاده کرده هجوم بردند و عدّهای زیاد را از دم شمشیر گذراندند. بعد مصریهائی، که سالم مانده بودند (عدۀ اینها زیاد بود)، با پارسیها درآویختند و جدالی مهیب با نیزه و شمشیر و زوبین درگرفت. مصریها از حیث عدّه و اسلحه مزیّت داشتند، نیزههایشان مانند نیزههای کنونی آنها محکم و دراز بود، سپرهای آنها برای