اشخاصی زیاد هستند، که دخترشان را امپراطور میتواند ازدواج کند و این کار کرداری ناشایست نخواهد بود، چنانکه شاهان پارت از خانواده سلطنت دخترانی میگیرند و بالاخره نمیزیبد، که از دو خانواده سلطنت یکی خونش را با خون دیگری مخلوط و ناپاک گرداند. در باب تصمیم کاراکالاّ پس از رسیدن جواب اردوان به او دو روایت است. دیوکاسّیوس گوید (کتاب ۷۸، بند ۱) ، که کاراکالاّ این جواب را ردّ پیشنهاد خود دانسته برای جنگ با اردوان بطرف حدود پارت حرکت کرد، ولی هرودیان عکس این روایت را ذکر کرده و گوید (کتاب ۴، بند ۲۰): «کاراکالاّ باز سفیری با هدایائی فرستاد و قسم خورد، که در این پیشنهاد جدّی است و نیّتی جز دوستی و اتحاد ندارد. پس از آن اردوان خواهش او را پذیرفت و او را داماد خود خوانده گفت، که امپراطور خودش بیاید و زنش را ببرد. بعد پارتیها به تهیه اسباب پذیرائی رومیها پرداختند و خوشوقت بودند، که بین دولتین صلحی جاویدان برقرار خواهد بود. کاراکالاّ با رومیها به خاک پارت گذشت مثل اینکه این خاک خاک دولت خود او باشد. همه جا پارتیها در سر راه قیصر تعظیم و تکریم او را بجا آوردند، قربانگاهها ساخته قربانیها کردند و برای اینکه هوا معطّر باشد عطریات گوناگون سوختند. کاراکالاّ هم از این قسم پذیرائیها خوشنودی خود را مینمود. وقتی که مسافرت او به انتها رسید، یعنی به دربار پارتی نزدیک شد، قبل از اینکه وارد پایتخت گردد، اردوان باستقبال او شتافت، تا در جلگه وسیعی داماد خود را پذیرائی کند. در این وقت پارتیها لباسهای زربفت خود را پوشیده و سرشان را با تاج گلهائی، که از گلهای تازه ساخته بودند، زینت داده به میگساری و رقص پرداختند و نغمات نی در اطراف پیچید. پس از آن تمامی ملتزمین اردوان جمع شدند، از اسبهایشان فروآمده، کمان و ترکش را به یکسو نهاده آزادانه بعیش و عشرت مشغول شدند. ازدحام پارتیها زیاد بود و ترتیبی نداشتند، زیرا از چیزی نمیترسیدند و میخواستند دامادشان را ببینند. چنین بود وضع پارتیها، که ناگهان کاراکالاّ با اشارهای به رومیها
برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۲۵۷۳
ظاهر