پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۲۳۷۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

هموطنانم» . اکتاویوس نخواست او را تنها بگذارد و با او از تپّه پائین آمد و کراسّوس لیکتورهای خود را، که می‌خواستند از دنبال او روند، برگردانید (کراسّوس، بند ۴۰).

از طرف بیگانگان اوّل اشخاصی، که باستقبال کراسّوس آمدند، یونانی‌های دورگه بودند (یعنی اولاد یونانیهائی، که زنان بومی گرفته بودند. م.). اینها از اسب فرودآمده کراسّوس را تکریم کردند و بزبان یونانی به او گفتند، کس بفرستید، تا ببینند، که سورنا و همراهان او هیچ‌گونه اسلحه ندارند. کراسّوس جواب داد، که اگر من قدر و قیمتی پست برای زندگانی خود قرار می‌دادم، نمی‌آمدم که خود را بشما تسلیم کنم و بعد او، روس‌سیوس [۱]و برادر او را فرستاد، تا بداند، که در چه باب باید مذاکره کنند و این ملاقات چقدر طول خواهد کشید سورنا فوراً این دو برادر را توقیف کرد و خودش سواره با صاحب‌منصبان عمده‌اش حرکت کرده، همین‌که به کراسّوس رسید، گفت: «عجب!سردار رومی پیاده است، و ما سواریم» . این بگفت و امر کرد اسبی بیاورند. کراسّوس جواب داد: «این حال ما نه تقصیر شما است و نه تقصیر من. هرکدام از ما موافق عادات مملکتش رفتار کرده» . سورنا پس از آن گفت: «از این زمان بین هیرود شاه و رومیها عهد دوستی و اتحاد منعقد است، ولی شرایط این عهد را باید در کنار فرات معیّن کرد، زیرا شما رومیها شرایط قراردادی را، که می‌بندید، همیشه بخاطر نمی‌سپارید» .

سورنا بعد از این سخنان دست خود را بطرف کراسّوس دراز کرد. کراسّوس می‌خواست کس بفرستد، تا اسبی برای او آرد، ولی سورنا گفت لزومی ندارد:

پادشاه این اسب را بشما هدیه می‌کند. در این لحظه اسبی آوردند، که دهنه آن طلا بود. میرآخوران به کراسّوس کمک کردند، تا به اسب بنشیند و بعد اسب را زدند، تا او تندتر حرکت کند. اکتاویوس در این حال زمام اسب را گرفت و پترونیوس نیز. دیگران هم، که با کراسّوس بودند، دور او را گرفتند تا نگذراند

________________________________________

  1. Roscius.