پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۲۲۴۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

نبود و چنین بنظر می‌آید، که جنگی نیز نبودند، پارت از این طرف هم واهمه‌ای نداشت. در جای خود این مطلب بیاید، که نام این مملکت، که زرنگ بود از نیمه دوّم ق. م از جهت آمدن سک‌ها (سکاها) به اینجا مبدّل به سیستان شد (ساکستان سکستان-سگستان-سجستان-سیستان). با وجود این اکنون هم دریاچه سیستان را دریاچه زرنگ نیز نامند. بنابراین جنگی نبودن اهالی این مملکت را باید شامل ازمنه‌ای کرد، که هنوز سک‌ها در اینجا برقرار نشده بودند.

ساگارتی‌یا

این صفحه وسیع را داریوش اوّل (اساگارتی‌یه) نامیده و نویسندگان قدیم آن را (ساگارتی‌یا) ضبط کرده‌اند. این مملکت از طرف جنوب پارت را محدود می‌سازد و از طرف مغرب با سیستان هم حدّ است. اگر از قسمتی، که به تون و طبس می‌پیوندد، صرف‌نظر کنیم، باقی قسمت‌های این صفحه خشک و بی‌آب‌وعلف است. در کویرهای نمک‌زار این صفحه غزال و گورخر زیاد یافت می‌شود. اهالی این مملکت مردمانی بودند صحراگرد، که از شکار گورخر و غزال زندگانی می‌کردند و چون جمعیّت این صفحه کم بود، از این طرف هم پارتی‌ها نگرانی نداشتند. راست است، که اهالی می‌توانستند تاخت‌وتاز بصفحات هم‌حدّ و آباد پارت بکنند، ولی چون عدّه‌شان زیاد نبود، از عهدۀ پارتی‌ها ممکن نبود برآیند. هرودوت مردم این صفحه یا ساگارتیها را طایفه‌ای از پارسیها دانسته و گوید، که بزبان پارسی حرف می‌زدند. عدّه سپاهیانی که این طایفه به دولت هخامنشی می‌داد هشت هزار نفر بود. اسلحه مسین و آهنین استعمال نمی‌کردند. اسلحه‌شان عبارت بود از شمشیرهای کوتاه و کمند. بعد نویسنده مزبور شرح می‌دهد، که در جنگ چگونه با کمند اسب یا انسان را گرفته هلاک می‌کنند (کتاب ۷، بند ۸۵). ظنّ قوی این است، که کمند را اهالی در زمان صلح هم بکار می‌برده‌اند، باین معنی که شکار را بوسیلۀ آن می‌گرفته‌اند.

گرگان

نام آن در کتیبه‌های داریوش اوّل وهرگان است و نویسندگان عهد قدیم اسم گرگان را (هیرکانیا) ضبط کرده‌اند. این