اگر بخواهیم بیش از این از اوضاع مصر در زمان بطالسه صحبت داریم، از موضوع این تالیف خیلی دور خواهیم افتاد و لزومی هم ندارد، زیرا ارتباط این موضوع با تاریخ ایران، که وقتی این مملکت زرخیز را داشت، بهمین اندازه است، که ذکر شد و بل کمتر. در باب اسکندریّه نیز اجمالاً گوئیم، که این شهر یکی از سه شهر نامی دنیای آن روز بود: روم-اسکندریّه-انطاکیّه و سترابون اسم اسکندریّه را بعد از روم ذکر کرده. چنانکه بالاتر گفته شد، این شهر یونانی چندی مرکز علوم و صنایع بشمار میرفت و دانشمندان و شعراء و ادبای زیاد برای استفاده از کتابخانه و موزه این شهر بدانجا میرفتند.
فصل سوم-مقدونیه
از احوال مقدونیّه شرح مشروحی در کتاب دوّم این تألیف (صفحات ۱۱۹۰- ۱۲۳۸) و نیز در موقع جنگهای اسکندر با ایران (صفحات ۱۲۳۸-۱۴۴۶ این تألیف) و در زمان جانشینانش (در باب دوّم از کتاب سوّم این تألیف) گفته شد و اگر بخواهیم بیش از آنچه نوشتهایم، از مقدونیّه صحبت داریم، خارج از موضوع ما یا تاریخ ایران خواهد بود، بنابراین در اینجا فقط از این نظر، که رشته وقایع بطور کلّی در دست خواننده باشد، سطوری چند بر آنچه بالاتر گفته شده است، افزوده بکتاب سوّم خاتمه میدهیم.
پیرّوس در مقدونیّه فقط یک سال و نیم سلطنت کرد و پس از او لیزیماک تا ۲۸۱ ق. م تخت مقدونیّه را در تصرّف داشت. در ۲۸۱ ق. م بطلمیوس کرائونوس پسر بطلمیوس لاگس، سرسلسلۀ بطالسه، به خرسونس رفته از آنجا به مقدونیّه درآمد و پادشاه شد. در همین سال مردم گالّی (گالاتها) به مقدونیّه حمله کردند و در یکی از جنگها بطلمیوس کرائونوس کشته شد. پس از آن در مقدونیّه اختلال و هرج و مرجی روی داد و چند نفر بتخت نشسته هر کدام یکی دو ماه تقریباً سلطنت