پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۲۰۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

فرستاد[۱]. چه پادشاه مصر نخائو[۲] از ناتوانی آسور و اشتغال بابل به محاصرۀ نینوا استفاده کرده داخل شامات شده بود. پادشاه مزبور باین بهره‌مندی اکتفا نکرده بطرف مشرق راند و فاتحانه تا کارکمیش واقع در ساحل فرات پیش رفت و؛ چنانکه در توریة نوشته‌اند، با پادشاه یهود، یوشیّا، که طرفدار آسور بود، جنگید و یوشیّا کشته شد (کتاب دوّم، تواریخ ایام، باب ۳۵). بعد با قشون کلده مصاف داده شکست خورد (۶۰۵ ق. م). از بیانات ارمیا معلوم است، که مصریها در نتیجۀ این جنگ شکست فاحشی خورده در کمال بی‌نظمی فرار کرده‌اند (کتاب ارمیا، باب ۴۶). بخت النصر می‌خواست مصریها را تعقیب کند، ولی در این حین خبر رسید، که پدرش درگذشته و او با عجله بطرف بابل شتافت، تا خطری در غیاب او برای سلسلۀ جدید روی ندهد. پس از آن سوریه در تحت سلطۀ بابل درآمد، ولی مصر بزودی از این مملکت صرف‌نظر نکرد و فلسطین هم، چون دید بین دو دولت نزاع است، راحت ننشست. چنانکه از توریة دیده می‌شود، ارمیا مردم را نصیحت می‌کرد، که بر ضدّ بابل اقدامی نکنند و عواقب وخیم آن را می‌نمود، ولی اشخاصی هم بودند، که مردم را بر علیه بابل برمی‌انگیختند. خصومت بین بابل و فلسطین بطول انجامید. در ابتداء بخت النصر تصوّر می‌کرد، که اگر مردمانی را بر ضد یهودی‌ها برانگیزد، کافی خواهد بود و با این مقصود آرامیها را با کلدانیهای خویش به جنگ آنها فرستاد، ولی بعد، چون دید، که این اقدامات کافی نیست، خود به فلسطین رفته و یهویا قیم پادشاه یهود را گرفته در زنجیر کرد، تا به بابل بفرستد، ولی او بلافاصله مرد و پسرش (یهویاکین) بعد از سه ماه در ۵۹۷ ق. م تسلیم شد.

پس از آن بخت النصر او را با ده هزار نفر از یهودیهای متنفّذ به بابل فرستاد و از ظروف معابد بزرگ بعضی را شکسته، برخی را بشهر مزبور حمل کرد. در ابتداء بخت النصر می‌خواست دولت یهود را، و لو اسم باشد، حفظ کند و با این مقصود پسر سوّم یوشیّا را، که صدقیا نام داشت، پادشاه آن مملکت کرد، ولی او هم بر ضدّ بابل برخاست. بعد همسایگان



  1. اسم او ببابلی نبوکودّوری نصّر است یعنی (ای نبو، حدود مرا حفظ کن) در توریة نبوکدنصّر نوشته‌اند.
  2. Nechao.