درجه اوّل گرفتند و جشنهای عروسی موافق عادات پارسی صورت یافت. پس از ضیافتی دامادها در جاهائی موافق درجات خود ایستادند و زن هرکس را نزد آنکس بردند.
هریک از دامادها تقلید از اسکندر کرده دست عروس را گرفته بوسید. آرّیان گوید، که برای تمام این عروسیها یک تشریفات و یک ضیافت بعمل آمد و اسکندر علانیه علاقهمندیش را به سرداران و صاحبمنصبان خود نشان داد. بعد از تشریفات هرکدام از دامادها عروس خود را برد. اسکندر به عروسها جهیز و به مقدونیهائی، که زن ایرانی گرفته بودند، هدایائی داد. موافق ثبت دفتر عدّه این نوع مقدونیها به دههزار نفر میرسید. بعد اسکندر خواست، که قروض سربازان خود را بدهد و با این مقصود از آنها صورت خواست. در ابتداء سربازان از دادن صورت بیمناک بودند، زیرا پنداشتند، که، چون بیش از اندازه خرج کردهاند، مورد مؤاخذه واقع خواهند شد. چون اسکندر این بشنید، گفت:
«پادشاه نباید قولی را، که به تبعهاش داده، نقض کند. سربازان من بقول من اطمینان داشته باشند». بعد امر کرد، میزهائی گذارده و مسکوکات طلا را روی آن گسترده مطالبات طلبکاران را بپردازند. تمسّکات را گرفته پاره میکردند و حتّی اسم بدهکار را ثبت نمیکردند. مبلغی که در این مورد خرج شد، به بیست هزار تالان بالغ گردید[۱]. پس از آن اسکندر به اشخاصی زیاد برحسب لیاقتشان انعام داد و تاجهائی از زر به کسانی، که خدمات نمایان کرده بودند، بخشید. اشخاصی که تاج زر گرفتند اینها بودند: پهسستاس، که اسکندر را در جنگ مالّیان نجات داد-لئونّاتوس، که اسکندر را از خطری بزرگ در جنگ با اوریتها در هند رهانید- نهآرخ، که بحریّه را از سند تا دجله آورد-انسکریت رئیس کشتی پادشاهی- هفستیون و بعضی از قراولان مخصوص اسکندر (آرّیان، کتاب ۷، فصل ۲، بند ۳).
حقد و حسد مقدونیها نسبت به اپیگون[۲]ها
در این وقت ولات اسکندر در ایالات تابعه و شهرهائی که بنا کرده بود، وارد شده سی هزار نوجوان، که از میان ایرانیها و غیره برگزیده بودند، با خودشان آوردند.