پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۷۹۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

ایالت بهتری به او خواهد داد. دو پسر سی‌سی‌میترس بطور گروی در قشون اسکندر داخل شدند (کنت‌کورث، کتاب ۸، بند ۲).

پس از آن اسکندر خواست شورشیان دیگر سغد را مطیع کند و براهی افتاد، که خیلی ناهموار و سنگلاخ بود و آسیب زیاد به مقدونیها وارد کرد. سربازان از سختی راه و خستگی درمی‌ماندند و صفوف مقدونی شکافهائی می‌یافت. سواره‌نظام هم دوچار محن طاقت‌فرسا گردید، زیرا سم اسبان سائیده شده بود.

اسکندر چند دفعه اسب خود را عوض و شورشیان را، که فرار می‌کردند، تعقیب کرد. با وجود این شورشیان در جنگلها پنهان می‌شدند و بعد، از کمینگاهها بیرون آمده با مقدونیها می‌جنگیدند. بالاخره سپاهیان اسکندر بقدری درماندند، که تمام سربازان جوان از دور اسکندر بپراکندند و فقط فیلیپ پسر لیزیماک با او ماند. این جوان طاقت و تحمّل غریبی ابراز کرد، توضیح آنکه اسب خود را به اسکندر داد و پیاده پانصد استاد (شانزده فرسنگ و نیم تقریباً) با او راه پیمود ولی در جنگی، که با سغدیها در جنگلی روی داد، هرچند آنها از جنگل بیرون آمده بپراکندند، ولی این جوان از شدّت خستگی تکیه به درختی کرده بعد افتاد و درگذشت. اسکندر از فوت او محزون گشت و در همان وقت به او خبر رسید، که سردار نامی او اریگیوس نیز، وقتی که باردوی مقدونی برمی‌گشت، از خستگی فوت کرده.

این قضایا را کنت‌کورث ذکر کرده، ولی نمی‌گوید، که نتیجه چه شد، زیرا مکرّر می‌نویسد، که شورشیان فرار می‌کردند و فرار کردن را در اینجاها باید چنین تعبیر کرد، که مواقع طبیعی داشتند و از یکجا بجای دیگر می‌رفتند (کنت‌کورث، کتاب ۸، بند ۲).

رفتن اسکندر به غبزه[۱]

پس از اینکه اسکندر تمشیتی به کارهای خود داد، عازم ولایتی گردید، که موسوم به غبزه بود. روز اوّل حادثه‌ای روی نداد. روز دوّم هوا تاریک‌تر گردید. روز سوّم برقهای پی‌درپی در افق زد و سپاه مقدونی متوحش شد. بعد رعد غرّیدن گرفت و لحظه‌ای


  1. Gabaza.