پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۷۸۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

را می‌بوسیدند و نیز، در مواردی که شاه تمجیدی زیاد از کسی می‌کرد، رسم چنین بود که آن‌کس زانو به زمین زند و بخیال کسی ابداً خطور نمی‌کرد، که پابوسی شاه یا زانو به زمین زدن مبنی بر الوهیّت شاه باشد. این تذکّر را از این جهت می‌دهیم، که اکثر مورّخین یونانی به خاک افتادن پارسی‌ها را در حضور شاهان حمل بر پرستش کرده‌اند، و حال آنکه چنین نبوده. کتیبه‌های شاهان هخامنشی بهترین دلیل این نظر است، زیرا، اگر شاهان هخامنشی خودشان را آسمانی‌نژاد می‌دانستند، یقیناً در کتیبه‌هاشان این عنوان را از عناوین مطنطن خود حذف نمی‌کردند. م.).

بعد کلیون گفت: دیگران خود دانند، ولی من، همین‌که اسکندر به نهارگاه برگشت، در پیشش به خاک افتاده او را خواهم پرستید و لازم است، که سایر مدعوّین و مخصوصا آنهائی که خود را عاقل میدانند، نیز چنین کنند. این نطق را همه چنین تعبیر کردند، که بر ضدّ کالّیس‌تن[۱] (همشیره‌زادۀ ارسطو و مورّخ اسکندر) تهیّه شده است، زیرا او شخصی بود جدّی و متین و علاوه بر آن بی‌پرده حرف زدن او اسکندر را خوش نمی‌آمد، بخصوص که او تصوّر می‌کرد، که، اگر کالّیس‌تن با خیالات او همراهی کند، سایر مقدونیها از پرستیدن او استنکاف نخواهند ورزید. بنابراین حضّار خاموشی گزیدند، ولی انظار همه به کالّیس‌تن متوجه شد. در این وقت او به سخن گفتن آغاز کرده چنین گفت: «اگر پادشاه حاضر بود، لازم نبود کسی جواب تو را بدهد. او خود به تو می‌گفت، مرا با اقتباس عادات خارجی تنزّل مده و با این چاپلوسی‌ها کینۀ اعقاب ما را نسبت بما متوجّه مدار، ولی چون او غایب است، من به تو می‌گویم، که نیست ثمری نارس، که در آن واحد بادوام باشد. با این پیشنهاد نه فقط تو پادشاه را بامتیازات خدایان نمی‌رسانی، بل آن را از او سلب می‌کنی. هنوز وقت آن نرسیده، که او را خداوند بدانند، زیرا مردمانی، که بعد خواهند آمد، باید این پاداش را باشخاص بزرگ بدهند. عمر اسکندر دراز و شهامتش جاویدان باد. عنوان خدائی از پی انسان می‌آید و هیچ‌گاه در حیات کسی با او هم‌قدم نیست. الآن تو از الوهیّت باکوس و هرکول سخن میراندی. تصوّر می‌کنی، که آنها باین مقام برحسب صدور فرمانی در سر میز ارتقاء یافته‌اند؟قبل از آنکه مردم آنها را به آسمان برند، در انظار


  1. Callisthene.