پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۷۳۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

لایق آن خاتمه دهشتناک نبود، از گور بیرون می‌آمد و این وضع تسلّی‌بخش را می‌دید.

اسکندر او را ستود و بعد رو به بسّوس کرده گفت: «کدام حیوان هار زهر خود را در دل تو ریخت، که تو جسارت کرده پادشاهی را، که ولی‌نعمت تو بود گرفته اوّل در زنجیر کردی و بعد او را کشتی؟اما با این حال، که عنوان شاهی را غصب کردی، مزد پدرکشی را گرفتی؟». بسّوس نتوانست در دفاع خود چیزی بگوید، ولی راجع بجمله آخری اسکندر جواب داد: «اگر من عنوان شاهی اختیار کردم، از این جهت بود، که خواستم ایالات خود را به تو تسلیم کنم و هرگاه من این کار نمی‌کردم، دیگری غصب می‌کرد». اسکندر جوابی بوی نداده امر کرد اگزاثرس[۱] برادر داریوش، که جزو قراولان شخصی او بود، نزدیک شود و به او چنین گفت: بسّوس را به تو می‌سپارم، تا گوشها و دماغ او را ببری و بعد بدارش آویزی و خارجی‌ها جسد او را تیرباران کنند، ولی آنها باید مراقب باشند، که طیور بجسد او نزدیک نگردند. اگزاثرس گفت چنین کنم و در باب طیور اظهار داشت، که این کار از کاتن ساخته است، زیرا مهارت او در تیراندازی بقدری بود، که مرغ را در حال پرش می‌زد و با وجود اینکه ایرانیها در تیراندازی معروف بودند، او را تیراندازی ماهر می‌دانستند. بعد اجرای مجازات را بتأخیر انداختند، تا بسّوس را در همان‌جا، که داریوش را کشته بود، بکشند و به اشخاصی، که در گرفتن بسّوس همراهی کرده بودند، جایزه‌هائی داده شد (کنت‌کورث، کتاب ۷، بند ۵).

روایت کنت‌کورث با نوشته‌های آرّیان اختلافاتی دارد و شکّی نیست، که در این مورد روایت آرّیان صحیح‌تر است، زیرا او این قضیّه را موافق یادداشت بطلمیوس، که خودش مأمور گرفتن بسّوس بوده، ذکر کرده.

کشتن برانخیدها[۲]

اسکندر، که بدرون ایالت سغد می‌رفت، بشهر کوچکی رسید، که مسکن برانخیدها بود. اینها مردمی بودند، که چون


  1. Oxathres.
  2. Branchides.