نداریم، ما تابع نخوت کسی گشتهایم، که نه خدایان از او راضی هستند و نه موجودات فانی. قیمت خونهائی که ریختیم، این شد: خدائی ساختیم، که ما را ناچیز میداند و با زحمت به جامعۀ موجودات فانی نزول میکند. باور بدارید، که ما هم اگر شجاع باشیم، در ردیف خدایان قرار خواهیم گرفت. آیا اسکندر-جدّ این پادشاه-و آرخهلائوس[۱] و پردیکّاس[۲]، که کشته شدند، کسی انتقام آنها را کشید؟آیا پادشاه قاتلین پدر خود را نبخشید؟» چنین بود حرفهای هژلوک، وقتی که از سر میز برخاست. روز دیگر در طلیعۀ صبح پدرم مرا احضار کرد. او مغموم بود و منهم محزون، زیرا ما چیزهائی شنیده بودیم، که اندیشهآور بود. ما خواستیم بدانیم، که این حرفها از اثر ابخرۀ شراب است یا دارای عمقی. این بود، که عقب او فرستادیم و آمد و بهصرافتطبع گفت، که اگر ما جرئت داشته باشیم، در رأس کنگاشی واقع شویم، او پس از ما کاری بعهده خواهد گرفت، که در درجۀ اوّل اهمیّت باشد و، اگر ما چنین جرئتی نداریم، مسئله در خاموشی مدفون خواهد ماند.
چون داریوش هنوز زنده بود، پارمنین گفت، که این کار حالا بیموقع است و ما اسکندر را بنفع دشمن خواهیم کشت، نه بنفع خودمان، ولی همینکه داریوش مرد، هرکس این کار کند، آسیا و تمام مشرق برای قاتل نازدست ضربتی خواهد بود، که فرودآرد. این رأی مقبول افتاد و طرفین اتّحاد را با قید قسم محکم کردند. امّا در باب کنگاش دیمنوس من اطّلاعی ندارم و، پس از اقراری که کردم، حس میکنم، که داخل نبودن در این کنگاش، برای من متضمّن فایدهای نیست. همینکه فیلوتاس این بگفت، زجرها از نو شروع شد و حتی آنهائی که مجلس استنطاق را اداره میکردند، ضربتهائی با نیزه بصورت و چشمان او زده مجبورش کردند بگوید، که در کنگاش دیمنوس هم دخالت داشته. بعد خواستند، که او نقشۀ کنگاشیان را بیان کند و او گفت، چون پیشبینی میشد، که باختر