پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۶۷۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

خانوادۀ محترمی باشد و بعد که تحقیق کرد، زن گفت من از نواده‌های اخس (اردشیر سوّم) هستم. پدر من پسر او بود و شوهرم وشتاسپ از اقربای داریوش است.

بعد مورّخ مزبور گوید: در این وقت هنوز در ته قلب اسکندر ذره‌ای از تقوای سابق او باقی بود و بنابراین نه فقط امر کرد، این زن را از میان اسراء بیرون آورده آزاد کنند، بل درصدد برآمد، که شوهر او را بیابد. بنابراین، بامر اسکندر اسرای پارسی را بقصر او بردند و او ۱۰ نفر، که از نجبای پارس بودند، از میان آنان برگزید. از آن جمله اگزاث‌رس [۱]برادر داریوش بود، که از محارم اسکندر گردید و اکسیداتس [۲]نامی، که بامر اسکندر والی ماد شد.

نطق اسکندر خطاب به سربازان مقدونی

چون پس از ورود اسکندر به محلّی، که بعدها بشهر صد دروازه موسوم گشت، از هر طرف بشهر مزبور آذوقه حمل می‌شد، شایعه‌ای انتشار یافت، که اسکندر می‌خواهد به مقدونیّه برگردد. بر اثر این شایعه مقدونیها دیوانه‌وار به چادرهای خودشان درآمده اسباب‌ها را پیچیدند و باروبنه بستند. همهمه در اردو پیچید و بگوش اسکندر رسیده باعث وحشت او گردید، زیرا می‌خواست تا انتهای مشرق به جهانگیری خود ادامه دهد. بنابراین سران سپاه و صاحب‌منصبان را خواست و اشک‌ریزان شکوه کرد، که پس از آن همه فتوحات باید بوطن خود برگردد، ولی نه مانند فاتحی بل مثل مغلوبی، زیرا ترس و سستی سربازان او را مجبور خواهد کرد، که از فتوحات خود دست بکشد. بعد اسکندر افزود، که این اقدام سربازان بر اثر غضب خدایان است، که می‌خواهند موانع برای او ایجاد کنند. آنها بودند، که سربازان را دلیر کردند و حالا در قلوب آنها عشق برگشتن را بوطن می‌پرورند. سرداران و صاحب‌منصبان گفتند، که حاضرند سربازان را به اطاعت درآورند، ولی لازم است، که خود اسکندر در این باب با آنها صحبت کند، ولی، وقتی که از چادر اسکندر بیرون می‌آمدند، امیدوار نبودند، که او موفق گردد.


________________________________________

  1. Oxathrer.
  2. Oxydates.