آبادان بود. ابتدای آن با زمان شروع به بنای صفّه در زمان داریوش اوّل، یعنی تقریباً با سال ۵۲۰ ق. م، مصادف است و ظاهراً اندکی بعد از آتش زدن صفّه در زمان اسکندر کبیر و شاید در حدود ۲۵۰ سال ق. م متروک گردیده. اطلال آن ظاهر حال خرابههای شهرهای بزرگ مملکت بابل و آسور را ندارد. آن تلال جسیمه بارتفاع ۳۰ مطر و وسعت چندین کیلومتر مربّع فقط از برکت سکنای مستمرّ صدها بلکه هزاران سال تشکیل شده. برخلاف، در پارس ارتفاع متوسط خرابهها، به استثنای بعض جاها، بنظر نمیآید، که از دو مطر بگذرد، ولی این را هم باید گفت که تعیین ارتفاع اینجاها منجّزا، از لحاظ اینکه خاک طبیعی علی الظّاهر یکی نبوده، مشکل است.
شهر دو درۀ شمالی و جنوبی را دور میزده و وسعت هریک از این محلاّت دو برابر فضای صفّه بوده، دیوارهای پیشبست صفّه و شیب تند کوه، حدود طبیعی اطمینانبخشی برای آن تشکیل میدهد، در مغرب صفّه، در سمت جلگه، وسعت شهر را بواسطۀ خاک میتوان معیّن کرد، زیرا خاک آن از خاک جلگۀ ممتاز است: رنگ خاک آوارها با خاک کشتنی طبیعی فرق دارد، گیاههائی، که در هریک میروید، مختلف است و بعلاوه خاکی، که سابقاً عمارات روی آن بنا شده بود، بالتّمام از خردهریزهای موادّ بنائی و سفال شکسته پوشیده.
سور
سور در بسیاری از جاها مخصوصا در زاویۀ جنوب غربی شهر، نزدیک دخمۀ نیمهکاره، به خوبی مشخّص است و از آن یک دیوار داخلی، که روی طبقهای از سنگهای نتراشیده ساختهاند، یک خندق و یک دیوار خارجی، بجا مانده. دروازههای شهر را هرگز نمیتوان دانست کجا بوده. وسعت شهر بطرف مغرب، یعنی میان صفّه و این حصار تقریباً مساوی عرض خود صفّه است.
بنابراین تمام فضای شهر تخمینا هفت برابر وسعت صفّه یا اندکی بیش از یک کیلومطر مربّع را میپوشانده.
محلّۀ جنوبی
در داخل این حدود عدّهای ابنیۀ عظیمه هست، که بهمان سبک و خصایص ابنیۀ صفّه بنا شده. در جنوب نزدیک زاویۀ جنوب