(رجوع شود به کتیبههای این شاه، در فصل ۵ این باب).
۱۲-نعش زن داریوش سوّم را، که در اسارت مرده بود، سیسیگامبیس مادر داریوش دفن کرد و مراسم دفن سادهتر، از آنچه در ایران معمول بود، بعمل آمد (دیودور، پلوتارک و غیره).
۱۳-پس از فوت هر شاه به علامت عزاداری آتشهای مقدّس را خاموش و بعد از اجرای مراسم دفن از نو روشن میکنند (دیودور، کتاب ۱۷، بند ۱۱۴).
نتیجه
از کلیۀ این اطّلاعات ناقص نتیجهای، که میتوان گرفت، این است:
ایرانیهای دورۀ هخامنشی معتقد بودند به خدای بزرگی که او را اهورمزد یعنی اهورای دانا مینامیدند و بعد از او بموجودات مجرّدی، که در ردیف خدای بزرگ نبودهاند، وگرنه در کتیبهها اهورمزد را خدای بزرگ نمینویساندند و دیگر اینکه اسامی آنها ذکر میشد. این وجودهای مجرّد باید همان جاویدانهای مقدّس و ایزدان قرون بعد باشند، زیرا از آفتاب و ماه و آتش و آب و باد، که هرودوت و سترابون ذکری میکنند، هرکدام در دورۀ ساسانی یزت یا ایزدی دارد و زمین و خاک یکی از امشاسپنتان یا جاویدانهای مقدّس است.
بعد دیده میشود، که تصوّرات ایرانیها راجع به خدا بالاتر و پاکتر از تصوّرات سایر ملل آن زمان است. خدای بزرگ و موجوداتی، که بعد از او میآیند، چنیناند:
مجرّدند و دیده نمیشوند، پس نمیتوان صورت آنها را ساخت. لامکانند، پس آنها را میتوان در همه جا پرستید. پاکاند و از این جهت با لباس پاک، در جای پاک و در بلندی، که هوای آن پاک است، باید برای آنها قربانی کرد، آفتاب و ماه نمایندۀ روشنائیاند (یکی در روز و دیگری در شب). آتش پاکی را میرساند و خاک و آب دو سرچشمه زندگانیاند. آلودن این سه عنصر ممنوع است، زیرا هر سه مقدّساند. راجع به آتش هرودوت گوید، که چون کبوجیه مومیای آمازیس را بسوخت ایرانیان از او متنفّر شدند، زیرا آلودن آتش در مذهب آنها ممنوع است.
گفتههای هرودوت راجع بمقدّس بودن خاک و آب پائینتر بیاید (مبحث