۱-عدم ممانعت از عبور اسکندر از بوغاز داردانل با داشتن بحریۀ نیرومند و سوارهنظام زبده در آسیای صغیر. ۲-گذاردن قوّۀ یونانی در ذخیره و بیکار ماندن پیادهنظام در جنگ گرانیک. ۳-تسلیم شدن سارد با داشتن ارگی چنان محکم.
۴-کمک نکردن بحریۀ ایران به اهالی هالیکارناس از طرف دریا. ۵-عدم استفاده از دربندهای محکم کیلیکیّه و سوریّه، و حال اینکه اسکندر اعتراف کرده، که اگر دستهائی سنگهای این تنگها را به زیر میغلطانید، این وسیله برای اضمحلال قشونش کافی بود. ۶-انتخاب جای بسیار بدی برای جنگ اوّل داریوش با اسکندر (جدال ایسّوس). ۷-نرسانیدن کمک به صوریها از طرف دریا. ۸-عدم استفاده از بیابانهای لمیزرع بین النهرین و بکار نبردن وسائل جنگ گریز در اینجاها.
۹-عدم ممانعت از عبور اسکندر از دجله. ۱۰-بعهده گرفتن داریوش سپهسالاری لشکرها را، و حال آنکه پافشاری و صفات دیگر فرمانده کل را نداشت.
مهرن سارد را با آن استحکامات متین تسلیم میکند، دربندهای کیلیکیّه و سوریّه بیمستحفظ میماند، والی دمشق خزائن داریوش را به سردار اسکندر تحویل و جمعی را بکشتن میدهد، صور هفت ماه و غزه دو ماه اسکندر را معطّل میکنند و بحریّۀ ایران بامر فرناباذ بفکر جزیرۀ بیمصرف خیوس است. از جلگههای بین النّهرین هیچ استفاده نمیشود، مازه وقتی به کنار دجله میرسد، که اسکندر از آن گذشته. بعد این سردار بابل را با آن استحکامات نیرومند بیجنگ تسلیم میکند و بالاخره بسّوس آن خیانت و جنایت را مرتکب میشود. از این قضایا و قرائن دیگر باید باین نتیجه رسید، که اتّحاد و اتفاق در ایران آنروز نبوده و اوضاع دربار در زمان شاهان سابق از اواسط سلطنت خشیارشا ببعد اخلاق درباریان و بزرگان ایران را فاسد کرده بود. شکست ایرانیها در ایسّوس و گوگمل از فرار داریوش شروع شد و، حال آنکه در ایسّوس لشکر ایران ایستاده بود و در گوگمل مازه میرفت، که شاهد فتح را در آغوش کشد. بیاعتنائی ببعض وسائل مذکوره از خرابی اوضاع دربار، نفاق ایرانیها با یکدیگر و نبودن اشخاص صادق و