وقتی که مقدونیها بامر اسکندر مشغول غارت شدند، در میان خود آنها نفاق افتاد، زیرا هرکس دشمن کسی میشد، که غنیمتی بهتر بدست آورده بود و، چون غنایم بقدری زیاد بود که نمیتوانستند تمامی آن را برگیرند، ناچار غنائم را خوب و بد میکردند و در سر چیز گرانبهائی منازعه بین مقدونیها درمیگرفت. بنابراین لباس شاهی بدست چند نفر مقدونی پارهپاره میشد، گلدانها و جامهای گرانبها را با تبر خرد میکردند، پارچههای فاخر و زیبا را میدریدند. در نتیجه چنین شد، که چیزی بیعیب بدست سرباز مقدونی نیفتاد، حتّی مجسّمهها را شکستند و ظروف را خرد کردند. مقدونیها بامر اسکندر به غارت و یغما اکتفا نکرده بکشتن اهالی شهر و اسراء پرداختند و در نتیجه، کشتاری مهیب شروع شد. اهالی چون وضع را چنین دیدند، به خودکشی اقدام کردند، توضیح آنکه برای احتراز از شقاوت مقدونیها بسیاری از اهالی البسۀ فاخر پوشیده، با زنان و اطفال، خودشان را از بالای دیوارها به زیر میانداختند و برخی منازل خود را آتش میزدند. پس از آنکه کشتار اهالی بیگناه مدتها طول کشید، بالاخره فاتح مقدونی به خود آمده امر کرد از اشخاص دست بازدارند و با زینتهای زنان کاری نداشته باشند. ذخایر خزانه را مختلف نوشتهاند بقول دیودور و کنتکورث صد و بیست هزار تالان نقره بود[۱] مورّخ آخری گوید شش هزار تالان هم از شهر پاسارگاد بتصرّف اسکندر درآمد و او خواست این ذخایر را تماماً حمل کند و، چون مالبنه بقدر کفایت در محل پیدا نشد، بشوش و بابل مأموری فرستاد، تا عدّۀ لازم را تهیّه کند. پاسارگاد را حاکم آنجا کبارس[۲] تسلیم کرد.
پلوتارک نوشته طلا و نقرۀ خزانۀ اینجا بقدر ذخایر خزانۀ شوش بود. اسکندر پس از این کارها ساخلوی به عدّۀ سه هزار نفر مقدونی به ریاست نیکارخید[۳] در اینجا گذاشته، تیریداد را به شغلی که داشت ابقاء کرده و سایر قسمتهای قشون را با باروبنه به کراتر و پارمنین سپرده، خود عازم درون پارس گردید.