گوید، چهار هزار نفر یونانی، که سابقاً اسیر پارسیها گشته و انواع زجر و عقوبت دیده بودند، باستقبال اسکندر آمدند. از اینها بعضی بیدست و برخی بیپا و عدّهای فاقد گوشها بودند. جمعی را هم با آهن سرخ داغ کرده بودند. از منظرۀ آنها مقدونیها و یونانیها رقّت یافته گریه کردند و اسکندر آنها را تسلّی داد به اینکه عما قریب وطن و زنانشان را خواهند دید. بعد اسکندر در دو استادی شهر (بفاصلۀ ۳۷۰ ذرع تقریبا) اردو زد. یونانیهای مذکور بین خودشان شور کردند، که به یونان برگردند، یا در جائی برقرار شده بمانند و پس از قدری مذاکره عقیدۀ اتیمون[۱] غلبه کرد و نزد اسکندر رفته گفتند، که چون ما ناقصیم، برگشتن به یونان باعث خجلت ما خواهد شد، بنابراین بهتر است بما جائی بدهی، که در آنجا باهم زندگانی کنیم. اسکندر امر کرد به هریک سه هزار درهم، ده دست لباس و گاو و تخم و حشم بدهند، که در جائی مشغول زراعت گردند. راجع باین قضیّه باید گفت، که آرّیان و پلوتارک در این باب ساکتاند. دیودور این قضیّه را ذکر کرده و گوید، که این یونانیها را در زمان اسلاف داریوش ناقص کرده بودند (کتاب ۱۷، بند ۶۹). روز دیگر اسکندر سران سپاه خود را گرد آورده و خطاب به آنها کرده چنین گفت: «یونان دشمنی بدتر از پایتخت شاهان پارس نداشته از اینجا بود، که اردوهای بیشمار پارس بوطن ما میریخت. از اینجا داریوش و خشیارشا جنگی را، که کفر بود، به اروپا آوردند و لازم است با خراب کردن این شهر ارواح اجداد خودمان را راضی کنیم». پس از این نطق اسکندر امر کرد فالانژ مقدونی وارد شهر گردد. بیشتر اهالی بواسطۀ آمدن اسکندر از شهر خارج شده باطراف رفته بودند. مقدونیها، قبل از تسخیر تختجمشید شهرهای نامی متعدّدی بجبر یا به مسالمت گرفته و ثروت زیاد در آن شهرها یافته بودند، ولی هیچکدام از حیث ثروت و ذخایر به تختجمشید نمیرسید. طلا و نقره در اینجا روی هم انبوه شده بود. لباسهای گرانبها، اثاثیّه، و ذخایر را شماره نبود. بنابراین،
- ↑ Euthymon de Cymee.