پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۴۴۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

چون این وضع را دید، زار بگریست و اسکندر جهت آن را پرسید. او جواب داد، که روی این میز داریوش غذا صرف می‌کرد و من، وقتی که دیدم این میز مقدّس بازیچه شده، نتوانستم از گریه خودداری کنم. اسکندر از این سخن خجل شد و گفت میز را برگیرند، ولی فیلوتاس مانع شده چنین گفت: «ای پادشاه، برحذر باش از اینکه چنین کنی، بعکس این پیشامد را، که میز غذای دشمنت را در زیر پا داری، به فال نیک بگیر». دیودور گوید، که فیلوتاس گفت: ای پادشاه، در این امر توهینی نیست، زیرا بحکم تو این کار نشده، بل روح خیّری آن را الهام کرده.

اسکندر این گفته را به فال نیک گرفته امر کرد میز را روی پله بگذارند. آرّیان گوید (همان‌جا): اسکندر در قصر شوش مقداری زیاد اشیاء گرانبها یافت. از جمله دو مجسّمۀ هارمودیوس[۱] و آریستوگی‌تون[۲] بود، که از مفرغ ساخته بودند و خشیارشا این مجسّمه‌ها را از آتن آورده بود. اسکندر این اشیاء را به آتن فرستاد. راجع باین خبر دیودور و پلوتارک و کنت‌کورث ساکت‌اند. چنانکه کنت‌کورث گوید (کتاب ۵، بند ۲) وقتی که اسکندر در شوش توقف داشت، البسه و پارچه‌های ارغوانی زیاد از مقدونیّه برای او فرستادند و او پارچه‌ها را با زنهائی، که آن را بافته بودند، نزد سی‌سی‌گامبیس مادر داریوش فرستاده پیغام داد، که اگر این لباسها پسند او باشد، به نوه‌های خود (یعنی دختران داریوش) این صنعت را بیاموزد و تعلیم دهد، که این نوع لباس‌ها بافته و ساخته هدیه کنند.

ملکه، همین‌که این بشنید، بگریه افتاد. فرستادگان برگشته قضیّه را باطّلاع اسکندر رسانیدند و او نزد ملکه رفته چنین گفت: «مادر، لباسی، که من در بر دارم، نه تنها هدیۀ خواهران من است، بل خود آنها این هدیه را بافته‌اند، عادات ما مرا باشتباه انداخت و تو نباید جهالت مرا حمل بر اهانت کنی. تصوّر می‌کنم، که اگر من از عادات ملّت تو آگاه باشم، از رعایت آن کوتاهی نکنم، مثلا می‌دانم، که موافق عادات شما پسر نمی‌تواند در حضور مادرش بی‌اجازه بنشیند و بنابراین


  1. Harmodius.
  2. Aristogiton.