از ۹۷۰ تا ۷۳۲ ق. م امتداد یافت، پر بود از منازعات، جنگها، اغتشاشات و هرجومرج. خلاصه اوضاع چنین بود که کلدانیها به تقویت عیلامیها میخواستند تخت بابل را اشغال کنند و آسوریها مانع بودند. بالاخره جنگها در سلطنت نبونصر پادشاه آسور به پیشرفت او خاتمه یافت و بابل جزء دولت آسور جدید گردید (۷۳۲ ق. م). پس از انقراض آسور در بابل سلسلهای برقرار شد، که موسوم است به (بابل و کلدانی) و چون وقایع این دوره با تاریخ مادیها و پارسیها ملازم است، در جای خود ذکر خواهد شد.
دوم - دولت آسور
آسوریها مردمی بودند از نژاد سامی، که با مردمان سامینژاد دیگر در بابل زندگانی میکردند. در ازمنه بعد آسوریها مهاجرت کرده، به قسمت وسطای رود دجله و کوهستانهای مجاور رفته، در آنجا دولت کوچکی ساختند، که موسوم به آسور شد. این اسم از اسم ربّ النوعی است، که پرستش میکردند و (آسور) نام داشت. آسوریها برای ارباب انواع بابلی نیز پرستش داشتند، ولی آنها را دونرتبه (آسور) دانسته باین عقیده بودند، که هر قدر دولت آسور وسعت مییابد بر عظمت این خدا میافزاید و خدایان شهرهای دیگر دستنشانده میشوند. پایتخت این مملکت در ابتدا شهر آسور بود، و لیکن در ادوار دیگر شهر کالاه (کالح توریة)[۱]و بالاخره نینوا[۲] پایتخت گردیدند. حکمرانان آسور را مانند حکمرانان شهرهای سومر و اکد پاتسی میگفتند. در ابتدا آسوریها تابع بودند، چنانکه اوّل دفعهای، که اسم آسور را ذکر میکنند، در زمان حمورّبی پادشاه بابل است و چنین استنباط میشود، که در این زمان آسور جزو بابل بوده. معلوم نیست در چه تاریخ آسور مستقل شد، به هرحال تاریخ استقلال آن بین قرن هیجدهم و پانزدهم ق. م است. آسوریها مردمی بودند زارع و، چون به مملکت جدید آمدند، دیدند در اینجا اراضی قابل کشت بالنسبه کم است و زمین هم مانند زمینهای بابل حاصلخیز نیست. بنابراین