و مراسمی را، که پارسیها در اینگونه موارد مرعی میدارند، بعمل آرند. یکی از خواجهسرایان ملکه (مادر داریوش) موسوم به تیریوتس[۱] در این موقع، که حواس همه متوجّۀ این قضیّه بود، از غفلت کشیکچیها استفاده کرده گریخت و خود را باردوی داریوش رسانید. قراولان اردوی ایران او را، در حالی که اشک میریخت و جامۀ خود را چاک زده بود، نزد داریوش بردند. کنتکورث گوید (کتاب ۴، بند ۹-۱۰): وقتی که داریوش او را بدین حال دید، گفت: «منظرۀ تو بیان میکند، که برای من بدبختی بزرگی روی داده. رعایت گوشهای من بدبخت را مکن و بگو آنچه را که واقع شده، زیرا من به بدبختی عادت کردهام و در مواقع ادبار غالباً تسلّی در این است، که شخص از طالع بد خود بنحو اکمل آگاه گردد.
آیا تو آمدهای خبر بیناموسی خانوادۀ مرا، که برای من و برای آنان بدترین عقوبت است، بیاوری؟» خواجه گفت خیر، چنین چیزی روی نداده و احتراماتی، که تبعه به ملکههای خود میکنند، از طرف فاتح نسبت به آنها بعمل آمده، ولی زوجۀ تو الآن درگذشت. بر اثر این خبر صدای ناله و شیون از تمام اردو برخاست و داریوش، چون یقین داشت، که اسکندر خواسته نسبت بناموس ملکه تعدّی کند و او به خودکشی اقدام کرده، فریاد برآورد: «اسکندر، آیا چنین جنایتی را من نسبت به تو مرتکب شده بودم؟آیا کدامیک از والدین تو را من کشته بودم، که تو چنین شقاوتی نسبت بمن روا داشتی؟تو بمن کینه میورزی، بیاینکه من کینۀ تو را تحریک کرده باشم. تو میخواهی با من بجنگی بسیار خوب، ولی آیا روا است، که زنی را مورد حمله قرار دهی؟» تیریوتس، چون حال داریوش را چنین دید، قسم خورد، که اسکندر سوء قصدی نسبت به عفّت ملکه نداشت و حتّی پس از شنیدن خبر فوت او مانند داریوش مغموم و محزون گشت، ولی داریوش باور نکرد و بعکس، از حزن و اندوه اسکندر چنین استنباط کرد، که او به ملکه عشق میورزیده.
بنابراین بارگاه خود را خلوت کرده به خواجه چنین گفت: «تیریوتس، تو میدانی،
- ↑ Tyriotes.