ولایات افریقائی، که مجاور مصر بودند و کلامن[۱] را برای جمعآوری مالیات مصر و ولایات مزبوره معیّن کرده بطرف آسیا رهسپار شد. آرّیان گوید، که اسکندر مصر را بدو ایالت تقسیم کرد، ولی چون یکی از دو والی، که پهتیزیس[۲] نام داشت، این شغل را قبول نکرد، والی دیگر دلآسپیس[۳] به تنهائی مدیر این ایالت شد. در خاتمه مورّخ مذکور گوید، که چون اسکندر اهمیّت مصر را دریافت، کارهای این مملکت را بین چند نفر تقسیم کرد (کتاب ۳، فصل ۳، بند ۱).
راجع به اسکندریّه دیودور گوید، که این شهر بین دریاچه و دریا واقع است و طوری ساخته شده، که بادهای دریا بدان وزیده هوای آن را خنک میدارد.
کوچههای آن بخطّ مستقیم یکدیگر را تقاطع میکند و کوچۀ عمدۀ آنکه از یک دروازه به دروازۀ دیگر ممتد است، دارای چهل استاد طول (۷۴۰۰ مطر) و یک پلطر (۳۰ مطر) عرض میباشد. بعد شرحی از آبادی و ثروت شهر بیان کرده گوید، زمانی که ما در مصر بودیم، متصدیان دفاتر نفوس میگفتند، این شهر دارای سیصد هزار نفر سکنه آزاد است (یعنی غیر از بردهها) و عایدی پادشاه مصر از شش هزار تالان[۴] تجاوز میکند (کتاب ۱۷، بند ۵۲). چون مصر با لیبیا و برقه و سیرن به خزانۀ ایران به گفتۀ هرودوت هفتصد تالان نقره و صدهزار کیل غلّه میپرداخت، از نوشته دیودور روشن است، که مالیات مصر در زمان هخامنشیها سنگین نبوده. این اطّلاعات نظر ما را، که بالاتر بمناسبت شورش مصریها اظهار شد، تأیید میکند.
زمانی که اسکندر پس از مراجعت از آمّون در منفیس بود، رسولانی از جزائر و شهرهای یونانی برای تبریک نزد اسکندر آمده ضمناً خواهشهائی کردند:
جزیرۀ ردس و خیوس خواستند، که ساخلو مقدونی از آنجاها برداشته شود، آتن تقاضا میکرد، که اسرای یونانی را اسکندر پس بدهد، میتیلن میخواست، که مخارج شرکت این شهر در جنگهای اسکندر بر ضدّ ایران تأدیه گردد. اسکندر جوابهائی داد، که ملایم بود و تا اندازهای تقاضاها را پذیرفت.