اسرار شاهانشان را با نهایت صداقت حفظ میکنند. نه با پاداشی میتوان از آنها این اسرار را بیرون کشید و نه با ترس و تهدید. یکی از قوانین قدیم شاهان آنها خاموشی را در این مواقع به آنها امر کرده و مجازات متخلّف را قتل قرار داده.
بنابراین سخنچینی در نزد آنها بدترین جنایت است. پارسیها عقیده دارند، که اگر کسی برایش دشوار است رازدار باشد، نمیتواند هیچکار بزرگی را برعهده بگیرد، زیرا خاموشی را طبیعت برای انسان از هر چیز آسانتر کرده». باری، چون اسکندر نتوانست کشف کند، که داریوش در کجا است، عازم تسخیر غزه گردید.
عزیمت اسکندر به غزه
اسکندر پس از تسخیر صور به سردار خود هفستیون امر کرد با بحریۀ مقدونی سواحل فینیقیه را طی کند و خود عازم غزه گردید. در این موقع که بازیهای یونانی در ایستم[۱] شروع شده بود، یونانیها سفرائی با تاجی از زر از طرف تمام یونان نزد اسکندر برای تبریک بهرهمندیهای او فرستادند، ولی باید در نظر داشت، که چندی قبل از آن همان یونانیها از عدم پیشرفتهای جنگ مقدونیها در صور مشعوف بودند، زیرا امیدوار گشته بودند به اینکه بزودی خودشان را از قید مقدونیّه خلاص خواهند کرد.
محاصرۀ غزه
غزه قلعهای بود در کنار دریای مغرب به مسافت ۱۵۰ میل در جنوب صور. این شهر از شهرهای عمدۀ فلسطین بشمار میرفت و سفاین زیاد و تجارت مهمّی داشت. نفس شهر بقدر دو میل در ساحل امتداد مییافت و بر تپهای بارتفاع ۶۰ پا قرار گرفته بود. آرّیان گوید:
«غزه به مسافت ۲۰ استاد (۳۷۰۰ متر) از دریا واقع و ته دریا در اینجا پر از لای بود. برای رسیدن بشهر میبایست از روی ماسه عبور کنند و این کار اشکالاتی داشت.
کوتوال (دژبان) این قلعه در این وقت خواجهای بود بهتیس[۲] نام (آرّیان او را باتیس ۳، ولی پلوتارک و دیودور و غیره بهتیس نامیدهاند). این شخص نسبت بشاه خود بسیار صادق و باوفا بود و با ساخلو کمی خندقها و استحکامات وسیع را حفظ میکرد». شرح جنگهای اسکندر را در اینجا چنین نوشتهاند (آرّیان کتاب ۲،