خود نشانده به اسارت به صور بردند. در همین روز بادهای تند در دریا وزیدن گرفت و امواج دریا با قوّتی هرچه تمامتر ضربتهای پیدرپی به پل وارد کرد.
بالاخره پل نتوانست مقاومت کند و از وسط بدو نیم شد و، چون سنگهائی، که خاک بر آن قرار گرفته بود، در زیر آب از جاها در رفت، در یک لحظه پل خراب گردید و از آن باقی نماند، مگر ناچیزی. در این احوال اسکندر از بادیههای عرب برگشت و جهت خراب شدن پل را هریک از سرداران مقدونی بگردن دیگری انداخت. اسکندر امر کرد کار را از نو شروع کنند و این دفعه ساختن پل را در جائی شروع کردند، که مستقیماً با باد مواجه بود و عرض آن را هم بیشتر گرفتند، تا برجهائی، که در وسط آن ساخته میشود، از تیرهای صوریها مصون باشد. با این مقصود مقدونیها درختان بزرگ را با شاخههای آن بدریا میافکندند و روی آن سنگ میریختند و روی سنگها باز درختانی و روی آن باز سنگهائی و بالاخره یک نوع ساروجکاری تمام این موادّ را سخت بهم اتّصال میداد. صوریها، چون وضع را چنین دیدند، تصمیم کردند، که نگذارند این کار مقدونیها هم پیشرفت کند و با این مقصود به غوّاصان ماهر خود متوسل شده آنها را حاضر کردند، که در جائی که از چشم دشمن پنهان بود، زیر آب رفته خودشان را به پل برسانند و در آنجا شاخههای درختها را با داسها بطرف خود بکشند. آنها چنین کردند و در نتیجه باری، که روی شاخهها قرار گرفته بود، بدریا میریخت، بعد که شاخهها سبک میشد، به تنۀ درختان میپرداختند و در نتیجۀ کشیدن آن، هر قدر بار روی درختان بود، نیز در دریا فرومیریخت و هرچه مقدونیها میساختند خراب میشد. در این احوال اسکندر دوچار تردید شد، که آیا محاصرۀ صور را رها کرده برود یا پا فشارد؟. بعض سرداران مقدونی هم به او پیشنهاد میکردند، که شق اوّل را اختیار کند، ولی در این حیص و بیص بحریّۀ مقدونی در رسید و کلآندر با سپاهیان جدیدی از یونانیها به کمک او آمد. بحریّۀ مقدونی، چنانکه بالاتر ذکر شده، چندان قوی نبود، ولی در این وقت بحریّۀ قبرس از ایران مأیوس شده بطرف