پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۳۶۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

نشده است و، برای اینکه سرداران او ایرادی نداشته باشند، نامه را به‌طوری‌که می‌خواسته، خشن انشاء کرده یا، چنانکه حالا گویند، ساخته و بعد جوابی داده یا نداده، به هرحال صلح سر نگرفته. نظر مذکور نیز از اینجا تأیید می‌شود، که معقول نبوده داریوش به اسکندر چنان نامۀ سختی پس از جنگ ایسّوس بنویسد، بخصوص که مادر و زن و اولاد او در اسارت بودند. امّا اینکه دیودور گوید «ممالک و شهرهائی، که در این‌طرف رود هالیس است» مقصود او از این‌طرف یعنی ممالکی، که در طرف غربی رود مزبور واقع است، زیرا برای او، که یونانی بود، این ممالک همین موقع را داشت، ولی برای ایرانیان «این‌طرف» معنای «آن طرف» را دارد. اگرچه این نکته روشن است، باز برای احتراز از اشتباه توضیح شد.

در خاتمه لازم است گفته شود، که پلوتارک راجع به نامۀ داریوش به اسکندر، زمانی که او در مارات یا ماراتوس بوده، ساکت است. او گوید، که پس از مراجعت اسکندر از مصر، نامه‌ای از داریوش به او رسید. مفاد آن را هم، چنانکه در جای خود بیاید، طور دیگر نوشته و مخالف روایات آرّیان و کنت‌کورث است. این نکته هم نظری را، که اظهار کردیم، تأیید می‌کند.

اسکندر در فینیقیّه

بعد اسکندر راه خود را پیموده به فینیقیّه درآمد و بیب‌لس[۱] را تصرّف کرده از آنجا به صیدا رفت. ستراتون[۲] در اینجا از طرف داریوش سلطنت داشت و، چون بمیل اهالی نسبت به اسکندر سر اطاعت پیش آورده بود، نه بطیب خاطر، اسکندر از او ظنین شده هفس‌تیون را والی و او را مأمور کرد از صیدائیها کسی را، که از همه الیق باشد، پادشاه کند. هفس‌تیون این مقام را به میزبانان خود، که نوجوانانی ممتاز بودند، تکلیف کرد و آنها آن را ردّ کرده گفتند، موافق قوانین صیدائی فقط کسی می‌تواند این مقام را اشغال کند، که از خانواده سلطنت باشد. هفس‌تیون را این جواب خوش آمد و آنها را ستوده گفت: شما دارای نظری بلند هستید، زیرا نخستین اشخاصی بودید، که درک کردید، چقدر ردّ کردن سلطنتی عالی‌تر از قبول آن است. این حسّیّات را همیشه


  1. Byblos.
  2. Straton.