از شاهی تقاضا میکند، که مادر و زن و اولاد او را، که اسیر شدهاند، پس بدهد و خواهش میکند، رسولانی بفرستد، که با منیسک[۱] و آرسیما[۲] سفرای او مذاکره کرد و تضمیناتی به یکدیگر راجع باتحاد بدهند (از این نامه صریحاً استنباط میشود، که عهدی بین دربار ایران و مقدونیّه در زمان اردشیر سوّم و فیلیپ منعقد شده بود).
جواب اسکندر به نامۀ داریوش
آرّیان روایت خود را دنبال کرده گوید (همانجا بند ۵): اسکندر رسولان داریوش را مرخص کرده بعد ترسیپ[۳] را فرستاد، که جواب نامه را به داریوش رسانیده، بیاینکه توضیحاتی بدهد، برگردد. مضمون نامۀ اسکندر چنین بود: «نیاکان شما داخل مقدونیّه و یونان شده این ممالک را غارت کردند، و حال آنکه از طرف ما آزاری ندیده بودند.
اکنون بسمت سپهسالاری کلّ یونانیان من به آسیا آمدهام، تا انتقام آنها و خود را از توهینی که شده بکشم. شما به پرنتیها، که بر علیه پدر من بودند، کمک کردید و اخس قشونی به تراکیّه، که جزو مملکت ما بود، فرستاد. پدر من بدست کسانی کشته شد، که شما محرّک آنان بودید و در تمام نامههای خودتان شما از این جنایت به خود بالیدید. پس از اینکه آرسس و باگواس را بقتل رسانیدید، تخت را برخلاف قوانین ایران غصب کردید و در حالی که در مقابل پارسیها مقصّر بودید، بیونان نامههائی نوشتید، تا آن را بر علیه من بشورانید. شما سعی کردید، که یونانیها را با پول فاسد کنید و آنها، بجز لاسدمونیها، امتناع ورزیدند. شما کوشیدید، که بوسیلۀ اغوای مأمورین خودتان صداقت دوستان و متحدین مرا متزلزل سازید و آرامشی را، که یونان از من دارد، برهمزنید. من برای کشیدن انتقام از این همه توهینات اسلحه برداشتم و در ابتداء ولات و سرداران شما را مغلوب کرده بعد نسبت به لشکر شما و خودتان فاتح شدم. تفضّل خدایان مرا صاحب اختیار ممالک شما کرد. سرداران شما، که از کشتار جان بدر برده، در اطراف من جمع شدهاند، از عنایات من متشکرند. اینها بمیل خودشان در تحت لوای من جمع شدهاند، نه برحسب اجبار. من آقای آسیا هستم، بیائید و مرا باین سمت