پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۳۵۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

اجازه داد دفن کنند و آنچه برای اجرای مراسم دفن لازم دارند از غنائم بردارند، ولی مترجم[۱] پلوتارک در اینجا تبصره‌ای علاوه کرده و گوید: این نوشتۀ پلوتارک با آئین پارسی‌های قدیم وفق نمی‌دهد، زیرا فقط شاهان ایران را می‌توانستند دفن کنند. مترجم مزبور بفصل ۳۶ کتاب هید[۲] راجع بمذهب ایرانیان قدیم و نیز بکتاب سن‌کرووا[۳] راجع به مورّخین اسکندر استناد می‌کند. چون باین مطلب در باب دوّم این کتاب رجوع خواهد شد، عجالة می‌گذریم). کنت‌کورث گوید او (یعنی ملکه) بانتخاب عدّۀ کمی از اجساد اقربای خود اکتفا کرد و با یک سادگی، که مقتضی وضع کنونی او بود، جسد آنها را به خاک سپرد. او چون می‌دید، که اجساد فاتحین را با چنان تجمّلات کمی می‌سوزانند، می‌ترسید، که مبادا کبکبه‌ای، که پارسی‌ها در موقع دفن تدارک می‌کنند، باعث اشمئزاز ناظرین گردد». از این عبارت صریحاً استنباط می‌شود، که اجساد ایرانیها را به خاک سپرده‌اند و مراسم دفن هم باقتضای موقع ساده‌تر از مراسم ایرانی بوده، ولی باشکوه‌تر از مراسم مقدونیها، که جسد مردگان را می‌سوزانیدند.

اسکندر پس از دفن کشتگان خواست ملکه‌ها را ملاقات کند و قصد خود را به آنها اطّلاع داده با هفس‌تیون،[۴] نزدیکترین محرم خود، به خیمۀ آنها درآمد. هفس‌تیون، هم‌سال اسکندر، از او شکیل‌تر و بلندتر بود و، چون لباس هر دو از یکدیگر امتیازی نداشت، سی‌سی‌گامبیس[۵] مادر داریوش (دیودور اسم او را سین‌سی‌گامبریس ۶نوشته) در ابتداء تصوّر کرد، که هفس‌تیون اسکندر است و تکریماتی موافق مراسم دربار ایران نسبت به او بجا آورد. در این حال خواجه‌سرایان اسیر، اسکندر را به او نشان دادند و او، چون اشتباه خود را دریافت، زانو به زمین زده از اسکندر پوزش خواست و اسکندر او را بلند کرده گفت: «مادر، اشتباه نکرده‌ای، این هم اسکندر است» (آرّیان این خبر را با تردید تلقّی کرده-کتاب ۳، فصل ۶، بند ۱).

بعد نسبت به آنها ملاطفت کرد و گفت، که تمام شئونات و احترامات آنها، چنانکه


  1. Ricard.
  2. Th. Hyde.
  3. Saint Croix.
  4. Hefestion.
  5. Sisygambis.