به زمین افتاده در میان دشمنان محصور شود. در این حال پرمخاطره شاه از مقتضیات مقام شاهی صرفنظر کرده و مراسم درباری پارس را بیک سو نهاده زمام اسبان را بدست خود گرفت و خدمهاش برای او گردونۀ دیگری آوردند، ولی، وقتی که شاه را از گردونهاش به گردونۀ دیگر نقل میکردند، بر اختلال افزود و داریوش، که در فشار دشمن واقع بود، متوحّش شد. پارسیها، چون وحشت شاه را مشاهده کردند، روی به هزیمت گذاردند. بعد این هزیمت به سوارهنظام و از آن به سایر قسمتها سرایت کرد و، چون فرار در معبر تنگ روی داد، فراریان روی یکدیگر میافتادند و بعضی زیر سم ستوران خرد میشدند. افتادگان را در حالی مییافتند، که بر پشت خوابیده بودند: بعضی فاقد اسلحه، برخی کاملاً مسلّح و عدّهای با شمشیر برهنه در دست. اینها شمشیر را برای کشتن کسانی بکار میبردند، که روی آنها میافتادند.
بیشتر فراریان توانستند داخل جلگه شده و از آن گذشته خود را به شهرهائی، که طرفدار پارس بودند، برسانند. با وجود فرار سوارهنظام پیادهنظام پارس باز مدّتی با فالانژهای مقدونی جنگید، ولی چون از هزیمت دیگران آگاه شد، آنهم رو به فرار گذاشت. هزاران نفر از فراریها داخل تنگهای کوه شدند و اطراف میدان جنگ بزودی پر از نعش مقتولین گردید. سی هزار نفر یونانی اجیر، که به ریاست آمینتاس-فراری مقدونی-در تحت لوای داریوش جنگ میکردند، نیز از دشت نبرد خارج شدند، ولی نه بطور فرار: اینها، وقتی که دیدند فتح با قشون اسکندر است، از سایر قسمتهای قشون پارس جدا گشته بطرف کوه رفتند و در آنجا مواقع محکمی گرفتند. بعد، چون اسکندر دید، که جنگ با آنان مشکل است و بدرازا کشیده باعث تلفات زیاد خواهد شد، از تعقیب یونانیها صرفنظر کرد.
کنتکورث گوید، که داریوش، هنگامی که از گردونۀ خود پائین آمد، بر اسبی، که برای او حاضر داشتند، نشست و، وقتی که میخواست از میدان جنگ خارج شود، از ترس اینکه مبادا از لباس فاخر و زینتهایش او را بشناسند، زینتهای