نظر خود را باطراف افکند، تا بیابد، که داریوش در کجا قرار گرفته و، همینکه او را دید، با سوارهنظام زبدۀ خود راست بطرف او رفت، دو سوارهنظام به یکدیگر حمله بردند و کشتاری مهیب روی داد. چون هر دو طرف بیک اندازه دلیرانه میجنگیدند، مدّتی از این تصادم نتیجهای بدست نیامد. تلفات طرفی را تلفات طرف دیگر جبران میکرد، با برتری طرفی برتری طرف دیگر موازنه مییافت، ضربتی بخطا نمیرفت، زیرا سپاهیان هر دو طرف تنگ بهم چسبیده بودند. بنابراین از هر دو طرف مردانی زیاد به خاک افتادند و همه از پیش زخم برداشتند. بعضی بقدری دلیرانه میجنگیدند، که تا آخرین نفس شجاعت را از دست نمیدادند. چون فرماندهان قسمتها برای زیردستان خود سرمشق دلاوری بودند، نبرد باشکال مختلف در همه جا دوام داشت و در همه جا طرفین در سر فتح منازعه داشتند.
اکزاترس[۱] برادر داریوش در این روز نام خود را پر از افتخار کرد، توضیح آنکه، چون دید اسکندر با ابرام بقصد داریوش است، خواست در سرنوشت برادرش شریک باشد و در رأس سوارهنظام زبدۀ خود به اسکندر حمله برده در جلو گردونۀ چهاراسبۀ داریوش جنگ کرد و بواسطۀ جرئت و جسارتی، که با کارآزمودگی توأم کرده بود، توانست عدّهای زیاد از دشمن به خاک افکند. چون اسکندر هم از او کم نمیآمد، در اطراف گردونه کشته روی کشته میافتاد. هرکس میخواست ضربتی بشاه وارد آرد و کسی از جان خود نمیترسید. عدّهای زیاد از سرداران ایران در این جنگ به خاک افتادند، از جمله آتیزییس[۲] بود و رامیترس[۳] و تازیاسس[۴] والی مصر (آرّیان اسم آخری را ساباسس ۵نوشته و بوباسس ۶را هم علاوه کرده).
از مقدونیها هم عدّهای زیاد کشته شد و اسکندر، که از هر طرف محصور بود، زخمی بران خود برداشت. اسبهای گردونۀ داریوش از سوزش زخمهائی، که برداشته بودند و نیز از وحشتی، که از پشتههای کشتهها در اطراف اسبان ایجاد شده بود، رم کرده و از اطاعت سرپیچیده نزدیک بود گردونه را واژگون کنند و داریوش