که حتّی القوه با شرایطی بهتر با او کنار آیند، ولی جوانان این پند را نشنیدند و گفتند، که تا آخرین نفس برای آزادی وطن خواهیم جنگید. در این حال پیرمردان پند دیگری به آنها داده پیشنهاد کردند، که جوانان زنان و اطفال قوم را کشته پس از آن خودشان را به دشمن زده از میان صفوف آن بگذرند و به کوههای مجاور پناه برند.
این پیشنهاد را جوانان پذیرفتند و همه در خانههای خودشان جمع شده، بعد از صرف بهترین مأکول و مشروبی که داشتند، بقتل زنان و اطفال پرداختند و فقط ۶۰۰ نفر از جوانان از قتل والدینشان امتناع کرده گفتند ما دستهای خود را بخون پدر و مادر نیالائیم. پس از آن خانهها را آتش زده، شبانه از وسط اردوی مقدونی گذشته خودشان را به کوههای مجاور رسانیدند.
عبور از پامفیلیّه و پیسیدیّه
از لیکیّه اسکندر از کنار دریا عازم پامفیلیّه شد و در این ولایت با مردم آسپاندیان[۱] که در ابتداء تمکین کرده و بعد شوریده بودند، جنگیده بهرهمند گردید. پس از این واقعه اسکندر بشهر پرگا[۲] درآمده راه فریگیّه را پیش گرفت، ولی برای ورود به فریگیّه لازم بود از تلمیس[۳] بگذرد. این شهر تعلق به پیسیدیان داشت و راه آن از تنگی بسیار باریک، که به دربندی شبیه بود، میگذشت. اسکندر، چون شنید که اهالی در تنگ جمع شدهاند، تا راه را حفظ کنند، اردوی خود را در دهانۀ این معبر زد، با این تصوّر که اهالی تلمیس خیال خواهند کرد، اسکندر از عبور منصرف شده، و متفرق خواهند شد. پیشبینی اسکندر صائب بود. اهالی بگمان اینکه اسکندر حمله نخواهد کرد، معبر را رها کرده رفتند و فقط معدودی از اهالی در آنجا ماندند.
در این وقت اسکندر ناگهان بمعبر حمله برده از آن بگذشت. بعد قلعۀ ساگالاس[۴] را، که جوانان پیسیدیان دفاع میکردند، پس از مجاهدات مقدونیها و یونانیهای آگریانی گرفت و سایر قلاع و شهرهای پیسیدیه را تصرف کرد. یکی از سرداران مقدونی کلآندر نام در این جنگ کشته شد. پس از آن اسکندر به شهر تلمیس رسید.
در اینجا اسکندر از مقاومت اهالی در خشم شده پس از تصرّف آن امر کرد شهر را