برای نابود کردن تب گفتند، تبیها به خشیارشا در موقع لشکرکشی او به یونان کمک کردند، شاهان پارس آنها را متّحدین خود خواندند و سفرای آنها را شاهان مذکور حتّی بر خودشان مقدّم میداشتند. بر اثر این حرفها و معلوم است بنا بمیل اسکندر شورای مزبور رأی داد، که دیوارها و عمارات این شهر را خراب و خاک تب را بین فاتحین تقسیم کنند. بنابراین مقدونیها، در حالی که نیزنان آنها مینواختند، شهر تب را در یک روز از بیخ و بن برافکندند. فقط بحکم اسکندر معابد و مجسّمههای خدایان یونانی سالم ماند و شهر تب پس از هشت قرن از زمان بنایش از صفحۀ یونان محو شد. بعدها، پس از فوت اسکندر، کاساندر[۱] پسر آنتیپاتر[۲] خواست برای لکّهدار کردن اسم اسکندر شهر تب را از نو بسازد و با این مقصود دیوارهای قدیم این شهر را از نو بساخت، ولی شهر مزبور مقام و مرتبۀ دیرین خود را دیگر نیافت: از این زمان ببعد تب شهری بود کوچک و گمنام، که پیوسته دستخوش حوادث میشد و به فلاکت امرار زندگانی میکرد (کنتکورث، کتاب ۱، بند ۱۴). آرّیان پس از اینکه شقاوتهای اسکندر و مقدونیها را شرح میدهد، میگوید، این بدبختی که دامنگیر تب شد، مجازاتی بود، که خدایان از جهت سازش تبیها با پارسیها برای این شهر تهیه کرده بودند (کتاب ۱، فصل ۲، بند ۳). بعد مورّخ مذکور گوید اثرات وحشتانگیز این واقعه در یونان چنان بود، که نظیر آن هیچگاه دیده نشده بود.
تقاضای اسکندر از آتن
اسکندر، پس از اینکه کار تب را بساخت، رسولانی به آتن فرستاده خواست که آن شهر از ناطقین خود اشخاصی را، که بر ضدّ اسکندر بودند و عدّهشان بده میرسید، به او تسلیم کند.
در میان ناطقین دموستن و لیکورگ از همه نامیتر بودند و اسم دموستن را مخصوصا رسولان ذکر کردند. برای فهم مطلب باید بخاطر آورد، که دموستن سختتر و بدترین دشمن فیلیپ و اسکندر بود و بقدری نسبت به مقدونیها کینه میورزید،