پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۲۶۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

گفت ژرمن‌ها جسورند و بعد با آنها عقد اتّحادی بست و با سیرموس و دیگران نیز صلح کرد، زیرا دید، که جنگ در اینجاها سخت و بی‌فایده است، چه این صفحات مملکتی است فقیر، ولی مردمانی دارد دلیر. این بود، که مصمّم شد زودتر به ایران حمله برد، زیرا ثروت شاهان ایران و آبادی ممالک تابعۀ آن در این زمان معروف آفاق بود (کنت‌کورث، کتاب ۱، بند ۶-۷). آرّیان سفارت مزبور را از طرف مردم سلت دانسته و راجع به مردمان کنار دانوب چنین گوید: رود دانوب از میان ممالکی می‌گذرد، که اکثراً سلتی‌اند[۱]. در انتها کادها[۲] و مارکومان‌ها[۳] سکنی دارند.

بعد یک خانوادۀ سارمات، که به یازیژ[۴] موسوم‌اند. بعد گت‌ها، که به جاویدان بودن روح معتقدند، سپس سارمات‌ها و بعد سکاها (کتاب ۱، فصل ۱٬۳-۴).

عزیمت اسکندر به ایلّیریّه

بردیلیس[۵] پادشاه قسمتی از ایلّیریه، که در زمان فیلیپ با او جنگ کرده مغلوب و مطیع شده بود، در سنّ نود سالگی درگذشت. پسرش کلیتوس[۶] از اشتغال اسکندر به جنگ با مردمان آن طرف دانوب استفاده کرده علم مخالفت بیفراشت و با گلوسیاس[۷] پادشاه قسمت دیگر ایلّیریه، که معروف به ایلّیریۀ تلانتیانی[۸] بود، متّحد شد. در این احوال به اسکندر خبر رسید، که اتاریاتها[۹]، که در سر راه او واقع بودند، نیز شوریده‌اند، ولی لانگاروس[۱۰] پادشاه آگریان[۱۱] از اسکندر خواهش کرد، که مطیع کردن این مردم را به او واگذارد. اسکندر او را نواخت و وعده کرد خواهر خود سینا[۱۲] نام را به او بدهد (این دختر فیلیپ از زن ایلّیری او بود و او را به آملیناس بزنی داده بود). لانگاروس مردم مزبور را شکست داد، ولی قبل از اینکه خواهر اسکندر را ازدواج کند، مرد. بعد که راه اسکندر مصفّا گشت، بطرف ایلّیریها روانه شد و از معبر تنگی، که بین کوه و درۀ رودخانه واقع است، در ابتداء به حیلۀ جنگی و بعد جنگ‌کنان گذشت. پس از آن چون شنید، که دشمن در جائی، بی‌اینکه سنگرهائی ساخته یا قراولانی گماشته باشد، اردو زده، اسکندر شبانه باین اردو


  1. Celtes.
  2. Cades.
  3. Marcomans.
  4. Iasyges.
  5. Bardylis.
  6. Clitus.
  7. Glaucias.
  8. Taulantien.
  9. Autariates.
  10. Langarus.
  11. Agrianes.
  12. cyna.