زنانی، که کاهنهٔ آن میشدند، میبایست مادامالحیات از زناشوئی دوری جویند.
اردشیر تصوّر نمیکرد، که داریوش اهمیتی باین اقدام بدهد و حتّی میپنداشت، که پسرش آن را مانند انتقامی کوچک یا بشکل مزاحی تلقّی خواهد کرد، ولی داریوش از فرط محبّت به آسپاسی یا از این جهت، که این امر را حیلهای از طرف پدر خود دانست، سخت آزردهخاطر گردید. تیریباذ (که بالاتر ذکرش گذشته) دریافت، که داریوش سخت از شاه رنجیده و، چون خود او هم در سر دختر شاه سخت آزردهخاطر بود، به او نزدیک شده به آتش کینهورزی داریوش دامن زد. برای روشن بودن مطلب لازم است بیفزائیم، که به گفتهٔ پلوتارک (همانجا، بند ۳۳) اردشیر وعده کرده بود، سه نفر از دختران خود را برای این سه نفر تزویج کند:
آپاما[۱] را برای فرناباذ، ردگونه[۲] را برای ارنت[۳] و آمستریس[۴] را برای تیریباذ، ولی بعد نسبت به تیریباذ خلف وعده کرده آمستریس را خودش به حبالهٔ نکاح درآورد و گفت، که آتسسا[۵] کوچکترین دختر خود را به تیریباذ خواهد داد و پس از آن عاشق او شده این دختر را به دستیاری پروشات، چنانکه بالاتر گذشت، ازدواج کرد. تیریباذ را مورّخ مذکور چنین توصیف میکند: او طبیعتاً میل به یاغیگری نداشت، ولی سبکمغز بود. گاهی به اندازهای بلند میشد، که اردشیر او را در ردیف اوّلین رجال دربار بشمار میآورد و گاه بقدری تنزّل میکرد، که همه او را پست و حقیر میشمردند. تیریباذ نمیتوانست در این پست و بلندیها خود را عاقلانه اداره کند: در بلندی بقدری متفرعن میشد، که همه از او دوری میجستند و در پستی نه فقط حاضر نمیشد تمکین یا فروتنی کند، بلکه بقدری بر تکبّر خود میافزود، که قابل تحمّل نبود. تیریباذ پیوسته به داریوش میگفت «کلاه بلند داشتن چه فائده دارد (مقصود تیار راست است)، اگر شخص اقتدارات خود را هم بلند نکند و شما در اشتباه بزرگید. برادر شما تکیه باعتبار و وزن زنها داده همهروزه مقام خود را محکم میکند، و حال آنکه شما به پدر خرفت خود، که همواره